#داستانک
#مهدوی✨
تا چشم کار میکرد ماشین بود و ماشین...
راه بندان، بوق و سروصدا.
توی این نیم ساعت ماشین حتی نیم متر هم جابهجا نشده بود. باید میرفتم هیئت، دوست داشتم قبل از شروع مجلس در هیئت باشم. داشت دیر میشد.
_مگه هیئت مال خود آقا نیست؟!پس چرا نمیخواد برم؟! مطمئنا آقا به فکر ما هست، خودش فرمود: ما شما را فراموش نمیکنیم. پس عیب کار کجاست؟!
یک لحظه دقت کردم دیدم در این مدت که در ماشین نشسته ام، یک لحظه ام به یاد آقا نبوده ام!❌
خدایا برای جبران این که... همین الان ده تا صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان.🌸
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علی محمد و آل...
اللهم صل...
اللهم...
راه باز شده لود و ماشین داشت به سرعت به سمت مقصد میرفت...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.🍃
@montzraannnn