نوازش می کند با  حرفهایش تمام‌ کودکان کوچه ها را درخشان می‌کند با تابش خود شبانه آسمان کوچه ها را به دست ساز باران می نوازد برای زندگی هر روز آهنگ به همراه قلم موی عدالت به تاریخ امیران می زند رنگ شبیه رعد و برقی تیز و برّان هراسان می‌کند شبرنگ ها را به قلب بادها می تابد و بعد  پر از جان می کند گلسنگ ها را خدا در خانه اش با شاپرک ها برایش شعری از  ایثار خوانده علی با قصه ی بی انتهایش درون دفتر تاریخ مانده چرا علی؟