🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 مادر مشغول حاضر‌کردن صبحانه بود. تخم مرغ‌ها را از یخچال بیرون آورد. گوشه آشپزخانه نشسته بود و مادر را نگاه می‌کرد، مادر صدایش کرد و گفت: دوست‌ داری تو تخم‌مرغا رو بشکونی؟ از جا بلند شد و با ذوق گفت: من؟ بله مامانی... کاسه را بر روی سینک ظرف شویی گذاشت و تخم‌مرغ را به دستش داد، تخم‌مرغ را به لبه کاسه زد و همین که خواست داخل کاسه بیندازد، از آن بالا افتاد پایین، بر روی فرش آشپزخانه! از جا پرید، انگاری ترسیده بود، با دقت نگاهی به مادر کرد و گفت: مامان...نگاه کن...حالا چیکار کنیم! تو بشکون مامان، من نمی‌تونم! مادر ناراحت شد، اما با خود فکر کرد که اگر برخورد تندی با فرزندش داشته باشد اعتماد به نفس کودکش از بین می‌رود و شاید بعدها جرأت انجام کاری را نداشته باشد، بنابراین لبخندی زد و هر دو باهم دستمال به دست، فرش را تمیز کردند! مادر تخم‌مرغ دیگری را به دستش داد و این بار او را راهنمایی کرد و او توانست تخم‌مرغ را در کاسه بکشند، کارش را به خوبی انجام داد، نگاهش کرد و گفت: مامانی دیدی تونستی؟ آفرین عزیزم. 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 ✍ ⬇️ https://eitaa.com/moshaveronlin