وقتی کوچولوی معصومی رو تازه از شیر گرفتی وقتی بخاطر شرایطی که پشت سر گذاشتی فشار روحیش اونو هم درگیر کرده وقتی باباش نیست و شبها با بغض میخوابه وقتی باباش نیست و صبح ها میره کل خونه رو دنبال باباش میگرده و میزنه زیر گریه وقتی چند روز مونده تا دوسالگیش ولی تو دلتنگی ها هیچ چیز حواسشو پرت نمیکنه وقتی بقیه اصرار دارن کوچولوتو غرغرو نشون بدن و خیلی راحت به هم بریزن وقتی ازادی در ادبیات تو بیخیالی در فرهنگ بقیه تعریف میشه وقتی رفتار مطابق با سن کودک لوس کردن برای بقیه معنا میشه وقتی تویی و تو با بچه ای که تو و خدای بالاسرش فقط میدونید او چه شرایطی رو پشت سر گذاشته وقتی میخوای با بغضش بغض کنی و بگی مامان! بیا سرت رو بزار رو شونم با هم بباریم.. بیا عزیز ظریفم! بیا خودم هم برات مامان میشم هم بابا من‌ یه مامانم یه مامان‌که نمیتونه به خودش اجازه بده در برابر بی صبری بقیه نه به اونا چیزی بگه نه عصبانیتش رو روی تو موجود ریز خالی یه مامان‌ که وقتی از دنیای صورتی دخترونش دل برید و پا گذاشت تو جهان مادری یه نیروی ویژه چیزی شبیه به معجزه خدا بهش داد یه وسعت قلب تا بتونه همه چیز رو با هم جمع کنه مادر که شدی هم برای صورت معصوم وپراشک بچه ای که زل زده به چشمات تا پناهش باشی گریه میکنی هم قضاوت های بقیه رو به جان میخری هضم میکنی قورت میدی چون رشد ما در روابط سازنده ما با انسان هاست تحت نگاه خدایی که بیناست و شنوا مادر که شدی.. مادرا دم همتون گرم. @moshaveronlin