❣ #دلگـــویــہ
دلم ؛ آه ای دهاتِ سوت ُو کور ُو دور افتاده
عروسِ بیوه بر خاکِ سیاهِ گور افتاده
تو راعیلی که رقصیدی به هر معبر پی یوسف
شدی آن بی عصای سنگ خورده ؛ کور ؛ افتاده...
زلیخای درون من ! نمی ترسی ؟ نمی بینی ؟
که دارِ عشق دور گردن منصور افتاده ؟!
تو را هی عقل من داده نجات ُو باز بعد از آن
تویی آن کبکِ دایم در حصارِ تور افتاده
مواظب باش موسای دلم از مکر بدخواهان
که در راهت هزاران بلعم باعور افتاده
رخم سرخَست با سیلی؛ پُرَست از بادِ غم، انگار _
_که روی صورت من لانه ی زنبور افتاده
من آخر آنچنان با ساز عشق از دست خود رفتم
شدم زیباییِ از صورت لاهور ؛ افتاده
منم آن پاکیِ از دستِ دامن رفته ی انگور
منم مستی که جامَش پیش یک مامور، افتاده
عروس شرقم ُو مَحوَم مغول شد؛ هند شادم که _
_به دست انگلیسی ها به ضرب ُ و زور ؛ افتاده
برایت ای دل عاشق همیشه طعنه خور بودم
به دنبال تو ، از پا رستمی مغرور ؛ افتاده
زمین خورد از سر هر بام ، نامم ؛ ننگ شد ، رویِ _
_زبان شهر ، نقل قصّه ام ، مشهور ؛ افتاده
رفیقانم رها کردند من را ، دشمنم شاد َست
همه هستیَم َاز چنگم، به چشم شور ؛ افتاده
شبی از درد خوابم برد ُو در آن خواب می دیدم _
_ بساطِ عشق ُو شادی ُو دل ُو من، جور افتاده
زلیخایم که دیده یوسف خود را سرِ پیری
به چشم ِتار زندانی ، شعاعِ نور افتاده
شدم بیدار ُو وامانده، که باطل شد خیال خوش
من آن مستم که از دستم می ُو انگور افتاده
همیشه نغمه سر دادم که شاید داد دل گیرم
منم آن گوشه ی "داد"ی که در "ماهور" افتاده
به غیر از ساز بی سازی نمیآید به گوش صبح
گمانم دست یک کودک، شبی سنتور افتاده
چرا مرگی نمی آید سراغ این همه پستی؟!
مگر از دست اسرافیل هم شیپور افتاده؟
چرا یوسف نمی آید شَوَد معمار احوالت ؟!
دلم آه ای دهاتِ سوت و کور و دور افتاده ...
🖍 #مهیناسدیآسترکی_ناردُهْدَر
✍ بـــــداهـــــہ ۴ مرداد ۱۴۰۱
🖍 #کپیباذکرمنبع
✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬۰•●✿
💐 @nardohdar1 ✍
💐 @nardohdar1 ✍
✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬۰•●✿