📚 هرشب یک سرگذشت
درودهای جاویدان بر یکایک دوستان همراه
#ندای_زرند 🙋♀💐
شباهنگام عید مبعث زمستانی تان آتشناک شادمانی؛
شومینه تان آراسته به شراره های ارغوانی؛
فنجان بلورینتان لبالب از گرمنوش مهربانی؛
پاینده و یابنده ی تک تک آرزوهای نابتان باشید...
سپاسگزار گنجینه ی همراهی تان هستیم.
امشب
همراه با اساطیر
🌻بیژن و منیژه قسمت (۶)🌻
در اساطیر ایران شاه همیشه مظهر قدرت و گشایش در کارها و خرد بوده است ، در این داستان هم این کیخسرو شاه ایران است که سعی دارد به این موضوع خاتمه دهد .
کیخسرو پس از راز و نیاز با حضرت یزدان جام جهان نمای را بدست گرفت با دقت به آن خیره گشت سر انجام دلاور ایرانی را دید که در بن چاهی عمیق در سر زمین توران در غل و زنجیر است بار دیگر نگریست بانویی را که گرچه لباس ژنده به تن دارد، ولی گویا از نژاد بزرگان میباشد در بالای چاه دید ، که در حال تهیه غذا برای بیژن میباشد با خوشحالی گیو را مژده داد که فرزندش زنده است ، آنگاه به فکر فرو رفت حال که میدانیم این جوان دلاور در کجا زندانی می باشد چه کسی را بفرستیم تا او را نجات دهد زیرا با سپاهیان رفتن بدان سمت پیش در آمد جنگی بزرگ و ویران گر است ، پس از قدری تفکر به این نتیجه رسید که این مأموریت خطرناک را تنها رستم می تواند انجام دهد ، پیکی احضار کرد امر کرد بدون توقف به حضور جهان پهلوان ایران در سیستان برسد ضمن نوشتن نامه بطور شفاهی ماجرا را بیان کند تا هرچه زود تر جهان پهلوان به دربار بیاید ، گیو خود پیشنهاد داد که این مأموریت را به انجام برساند، کیخسرو قبول کرد گیو به همراه تنی چند از دلاوران به سمت زابلستان به حرکت در آمدند هنگامیکه به نزدیک زابل رسیدند دیده بانان با دیدن گیو فریادی کشیده تا زال را خبر کنند زال همینکه متوجه شد گیو بدان سمت می آید دانست که اتفاق مهمی افتاده است ، با یک حرکت بر پشت اسب جست به تاخت و نگران به سمت گیو به راه افتاد در دهانه دروازه دو سوار به هم رسیدند زال با یک نگاه متوجه اوضاع به هم ریخته ورنجور پهلوان ایران شد ، دو سوار و دیگران از اسب فرود آمده یک دیگر را در آغوش گرفته، گیو بطور خلاصه موضوع را بیان کرد و خواستار دیدن جهان پهلوان رستم گردید، زال گفت رستم به شکار رفته تا شما قدری از رنج سفر آسوده گردید پیک های من رستم را آگاه کرده و او خواهد آمد ، خیلی زودتر از انتظار ،رستم نگران از راه رسید با دیدن وضع گیو از اسب فرو جست، گیو را چون جان شیرین در آغوش گرفت نگران حال پادشاه ودیگر دوستان گردید گیو به نیکی از رستم یاد کرد با ناراحتی ماجرای بیزن را بیان کرد:
زگیتی مرا خود یکی پور بود
همم پور و هم پاک دستور بود
شد از چشم من در جهان ناپدید
بدین دودمان کس چنین غم ندید
به توران نشان داد از او شهریار
به بند گران و بد روزگار
گیو سپس نامه شهریار کیخسرو را با احترام تقدیم رستم کرد ، رستم نامه را گشود و آن را خواند وسپس به رسم ادب بوسید و بر چشم مالید، آنگاه گفت خواسته پادشاه را دانستم و فرمانبر او هستم و درد و رنج تو بر من پوشیده نیست حتی دلاوری و پشتیبانی های تو در جنگها یادم نرفته از انتقام سیاوش تا نبرد مازندران بر من آشکار است اکنون اگر چه به دیدار تو شادم ولی اندوه بیژن تمام وجودم را گرفته تا پای جان خواهم کوشید ، اینک چند روز آسوده خاطر در منزل من باش ، منزل من را منزل خود بدان.
ادامه دارد.....
تا جستاری دیگر بدرود
#گیو
#رستم
#زال
📡ندای زرند در تلگرام 👇
🆔
https://t.me/p_nedayezarand
📡 واتساپ ندای زرند 👇
https://chat.whatsapp.com/B68dQwG8XPgFJ6ltpBxhIp
📡 ندای زرند در
#ایتا👇
🆔
https://eitaa.com/joinchat/971374624Cfc80be5cd9
📡 ندای زرنددر
#سروش👇
splus.ir/p_nedayezarand
📡ندای زرند در
#اینستاگرام👇
https://instagram.com/nedayezarand?igshid=71q2kqvqnjn5
📡 لینک جدید ندای زرند درروبیکا👇
https://rubika.ir/p_Nedayezarand402.