🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔹شب عاشورا عرضه داشت عموجان ، شهادت هم قسمت من میشه؟ فرمود پسرم؛ اصلاً ببینم در ذهن تو شهادت چه جوریه؟ 🔸سریع جواب داد أحلی من العسل .. شیرین تر از عسلِ .. خیلی مشتاق شهادته فلذا روز عاشورا که شد اومد پیش عمو ؛ عمو جان بهم اجازه میدی برم میدان؟ فرمود: عزیزِ برادرم اگه میشه برگرد خیمه ها .. تو سنت کمه.. این قدر ناراحت شد عمو اجازه نداده برگشت خیمه پیش مادرش .. مادرجان عمو بهم اجازه نمیده، یک لبخندی مادرش زد.. نگران نباش قاسمم چرا مادر؟ 🔸رفت از گوشۀ خیمه بقچه ای رو آورد ، در بقچه رو باز کرد ، یه نامه درآورد ، قاسمم بگیر ببر پیش عمو .. چیه؟ این نامه پدرته.. مخصوص برا تو نوشته .. نامه رو گرفت خوشحال اومد پیش حسین .. عموجان اذن بابامُ آوردم .. تا نامه رو ابی عبدالله دید اول گذاشت روی چشمش .. نامه رو بو کرد حسن جان خیلی جات خالیِ .. کجایی ببینی منو غریب تو این صحرا گیر آوردن ..😭 حسن جان کجایی بیایی ببینی ما رو با این زن و بچه ها دوره کردن .. (خیلی حرف دارما هی دارم رد میشم ازش) تا نامه رو خوند صدا زد قاسمم باشه اذن باباته امام منه حرفی نمیتونم روی حرف حسن بزنم .. برو .. ▪️بعضی ها یه جوری گریه میکنن اصلاً انگار شب اولشونِ .. باید یتیم نوازی کنیم امشب .. چی میخوای بگی که آنقد معطلمون میکنی؟! ▪️آنقدر تو خیمه ها گشتن قد و قوارۀ قاسم زره پیدا نمیشه. ای خدا چکار کنیم .. زنها دورش کردن سرمه تو چشمش میکشن ..😭 صورتشُ ابی عبدالله عمامه رو برداشت یه تیکه رو به صورت قاسم بست بنی هاشمیِ زیبا رخه .. بره تو دل لشکر چشمش میزنن .. ▪️یه تیکه هم کفن کرد گردن قاسم راه افتاد سمت میدان شروع کرد رجز بخونه من پسر شیر جملم من پسر حسنم .. یهو پیر مردایی که میشناختن،زهر خورده بودن از جنگِ جمل گفتن داغشُ به دل مادرش میذاریم .. کاری باهاش میکنیم دیگه نتونن برگردونن به سمت خیمه .. ▪️اول دوره اش کردن سنگ میزدن .. بدنشُ مثل گل پر پر کردن ..😭 نامردا سوار بر مرکب شدن .. شیخ جعفر شوشتری میگه وقتی ابی عبدالله میخواست بفرستش میدون پاهاش به رکاب نمیرسید اما وقتی میخاست برگردوندش سمت خیمه ..😭 شیخ جعفر میگه دو علت داره ، یا حسین خمیده بود که پایِ قاسم رو زمین کشیده میشد … یا قدِ قاسم زیر نعل اسب ها رشید شده بود... 😭 تو که این گونه رویِ خاک زهم واشده ای وای بر من که دچار غم عظما شده ای دیشب از طعم خوش مرگ و عسل می گفتی ظهر امروز در این معرکه معنا شده ای بی زره رفتی و از هر طرفی سنگ زدن که چنین سرخ ترین لاله صحرا شده ای هر کسی از تن صدپارۀ تو سهمی برد در کریمی خودم وارث بابا شده ای سم مرکب همه جایِ بدنت را له کرد بی سبب نیست اگر در همه شن ها شده ای استخوانِ قفسِ سینه ی تو خرد شده تازه حالا نوه حضرت زهرا شده .. یه روز بارونِ تیر یه روز بارونِ سنگ یه روزی تو صلح و یه روز تو دل جنگ اون از نعش بابات این از پیکر تو بمیرم برای دل مادر تو ..😭 گمت کردم آخر ، توی گرد و خاکا ندیدم چطور شد که افتادی از پا .. خون تو بیابون چه ردی کشیده تنت زیر پاشون چه قدی کشیده ریخته تو کل صحرا خونت له شد تو سینه استخوانت از درد آتیش گرفته جونت می خواستم بگیرن تقاص جمل رو که اینجوری ریختن به کامت عسل رو اینها از بابت و بابام کینه دارن تلافیشُ میخوان سر ما در آرن دوتامون رو تشنه .. دوتامون رو خسته.. تن تو لگد مال سر من شکسته اینها سینه هاشون پر از بغض و کینه است شروعش هم از کوچه هایِ مدینه است جسمت ، افتاده زیر پاشون ریختن ، رو پیکرت عموجون با این ، خنده ات منو نسوزون آاای حسین.... 😭 @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌