🍃🍃🍃🍃🍃
🔸 جاده سوسنگرد بودیم. عجله داشتیم برای رسیدن به اهواز. دیدیم یک خانواده کنار جاده ایستاده اند منتظر ماشین. حسین گفت: صبر کنیم ببینیم این ها کجا میروند؟ اهل روستای نعمه بودند.🌾🎍
🔸 حسین کمک شان کرد سوار شوند و بارشان را هم پشت وانت چید. راه که افتادیم، گفتم: اینها که سر راهمان نیستند اگر بخواهیم برسانیم شان، باید کلی در راه فرعی برویم و حسابی معطل می شویم.
گفت: عیبی ندارد.💐
گفتم خودت گفتی که عجله کنیم. خودت گفتی که نباید فرصت را از دست داد.
گفت: همه این زحمت ها و عجله ها برای خاطر همین مردم است حالا که فرصت خدمتی پیش آمده نباید به این راحتی از دست داد.😊
📚 منبع: کتاب سه روایت از یک مرد، محمد رضا بایرامی
#کتاب_خوب_بخوانیم
#شهید_حسین_علم_الهدی
#سیره_شهدا
🆔
@noqteh_vesal🌹