🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊
🌷
📕رمان عاشقانه،اعتقادی
#من_مسلمانم 🕊
📝نویسنده : بانو الف_صاد🌷
⚜
#قسمت_نود_سوم
رایان ساکت شد!چی از جون الینا میخواست؟!جواب الینا چه ربطی به رایان داشت؟!
چیی در دلش نهیب زد:قبول کن اون چیزی رو که مدتهاست داری ازش فرار میکنی...قبول کن تا بفهمی چی از جون الینا میخوای...
و رایان قبول کرد!!!
صدای ناله مانند الینا بلند:
_چی از جون من میخوای رایان؟!
جواب رایان کاملا بی اراده بود:
+من خودتو میخوام!...
و الینا وحشت زده از این اعتراف نالید:
_نه نمیخوای...تو منو نمیخوای رایان چون تو منو داشتی!...تو منو هشت ماه پیش داشتی ولی ولم کردی!درست اون زمانی که من کسیو نداشتم...درست اون زمان که منم تورو میخواستم تو منو ول کردی...!پس نخواه که حرفاتو باور کنم...نخواه...
بغض و لرزش صدای الینا مثل تیغ خنجر یا هر چیز تیز دیگه ای به قلب رایان فرو میرفت...
شک حرفای الینا اونقدر زیاد بود که دهن رایان رو بست...
الینا حق داشت...درست زمانی که الینا نیاز به رایان داشت ولش کرده بود...
الینا قدمی به عقب برداشت تا راه خونه رو در پیش بگیره اما قبل از اینکه قدم دیگه ای برداره با صدایی که از شدت بغض رو ویبره بودگفت:
_من از اون چیزی که تو دلت جوونه زده و داره ریشه میدوونه باخبرم...
بغضشو با هر زحمتی بود قورت داد و ادامه داد:
_جلوشو بگیر...نزار رشد کنه...نزار...
پشتشو کردبه رایان و خواست بره که صدای رایان میخکوبش کرد بر سر جاش:
+چرا ینی تو راضی نیستی؟!
پرسشی برگشت نگاهی به رایان انداخت و گفت:
_منظورت چ...
+نگو تو نسبت به احساس من ناراضی هستی چون باور نمیکنم...
الینا عصبانی و وحشت زده نگاهی به رایان انداخت.دهن باز کرد تا انکار کنه و خودشو تبرئه کنه که رایان اجازه نداد و گفت:
+هیچی نگو الینا...انکار نکن...نگو تو به من هیچ احساسی نداشتی که باور نمیکنم...تو منو دوس داشتی ولی حالا...
دستشو بالا آورد و به سرتاپای الینا اشاره کرد:
+حالا چت شده؟!من اصن نمیشناسمت...
الینا پوزخندی زد و گفت:
_هنوز خیلی مونده بتونی منه جدید رو بشناسی...
رایان چشماشو ریز کرد و با خباثت پرسید:
+از کجا میدونی؟!شاید شناختم...
الینا که به هیچ وجه دلش نمیخواست حرفای رایان حقیقت داشته باشه.نفس عمیقی کشید تا بغضش فرو بره...
بعد با صدای محکمی از بین دندونای ققل شدش غرید:
_we cant be together(ما نمیتونیم باهم باشیم)
بعد با سرعت نور از جلو چشمای رایان محو شد...
&ادامه دارد...
🕊🕊🕊🕊📚🌷❣🌷📚🕊🕊🕊🕊
📢 کپی رمان های کانال بدون اجازه ممنوع می باشد 📛
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
@khodaya_1