خیلیها میگفتند: «اجازه نده بره سوریه.» من جواب میدادم: «دلیلی نداره اجازه ندم، دوست داره بره و میره.» او اگر برای انجام کاری مصمم بود حتماً انجام میداد. آن طور نبود که اگر من بگویم نرو ایشان قبول کند و نرود.
میگفت: «بیست هزار شیعه، چهار ساله که در محاصرهان، ما باید بریم و نجاتشون بدیم.» وقتی ساکش را میبست چیزی نگفتم و سختگیری نکردم.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_ثامنی_راد
#شهیدانه