🖋 يادداشت‌هاي قرآني و روايي (25) : 🔵 موضوع : تفسير «لا فَرْقَ‏ بَيْنَكَ‏ وَ بَيْنَها إِلَّا أَنَّهُمْ‏ عِبادُكَ‏ وَ خَلْقُكَ‏». 🔹 توضيح: جمله «لا فَرْقَ‏ بَيْنَكَ‏ وَ بَيْنَها إِلَّا أَنَّهُمْ‏ عِبادُكَ‏ وَ خَلْقُكَ‏‏» بخشي از دعاي رجبيه است كه از سوي حضرت حجت (عج) بدست محمد بن عثمان در توقيعي انتشار يافت؛ 🔹 ترجمه: خدايا فرقي بين تو و واليان أمر تو نيست جز اين كه واليان أمرت، عبد تو و مخلوق تو‌ هستند». 🔶 توضيح عرفاني اين فراز 🔻مقدمه: «وجود»، يگانه است و منحصر در وجود خدا است؛ زيرا حقيقت «وجود» (كه مقيد به هيچ قيدي و مشروط به هيچ شرطي نباشد) يا واجب الوجود بالذات است يا امكام عدم و نيستي دارد. احتمال دوم باطل است؛ زيرا اگر حقيقت «وجود» امكان عدم داشته باشد لازم مي‌آيد كه هر وجودي و از جمله وجود خداوند امكان عدم داشته باشد زيرا حكم هر حقيقتي به همه افرادش سرايت مي‌كند؛ بنابراين اگر حقيقت «وجود»، امكان عدم داشته باشد وجود خداوند هم كه فردي از همين حقيقت است، امكان نيستي دارد و ممكن العدم خواهد بود؛ و اين به معني انكار موجوديت واجب الوجود بالذات است و به الحاد و بي‌خدائي منجر مي‌گردد؛ 🔸بنابراين بايد پذيرفت كه حقيقت «وجود»، واجب الوجود بالذات است. 🔻از سوئي براهين توحيد ذاتي نيز، اثبات مي‌كند كه واجب الوجود بالذات هيچ تعددي ندارد بنابراين حقيقت «وجود» كه همان واجب الوجود بالذات است، هيچ تعددي و كثرتي ندارد؛ و منحصر در وجود خدا است. 🔸لازمه انحصار وجود در خداوند اين است كه هر موجود ديگري در عالَم، وجودش عاريه‌اي و مجازي باشد. يعني اين وجود خدا است كه بالعرض به او انتساب يافته است نه اين كه وجود ديگري باشد در كنار وجود خدا؛ بلكه فقط يك وجود، محقق است كه حقيقتا به خدا تعلق دارد و بگونه مجازي و عاريه‌اي به ديگري انتساب و تعلق دارد؛ 🔵 حاصل كلام آن كه: ✔️وجود «ولاة الأمر» همان وجود خداوند است كه بگونه‌ي مجازي و عاريه‌اي به آنها انتساب دارد و تعلق گرفته است؛ ✔️ لذا در اين دعا، در مقام مناجات با خدا، به خدا خطاب مي‌كنيم و مي‌گوييم: «لا فَرْقَ‏ بَيْنَكَ‏ وَ بَيْنَها» خدايا، فرقي بين وجود تو و وجود «ولاة الأمر» نيست؛ در اينجا فقط يك وجود است كه به خدا و به أئمه عليهم السلام تعلق دارد؛ منتهي انتسابش به خدا، حقيقي است؛ و انتسابش به أئمه عليهم السلام، مجازي و عاريه‌اي است؛ ✔️ مثل لباسي است كه مالك عبد به عبدش داده است كه در اين جا آن عبد خيال مي‌كند كه مالك آن لباس شده حال آن كه عبد و هر چه دارد مال مالك عبد است نه مال عبد (العبد و ما في يده كان لمولاه)؛ 🔶 و چون «ولاة الأمر» حقيقتاً مالك وجودي نيستند در ادامه عبارت آمده است «إِلَّا أَنَّهُمْ‏ عِبادُكَ‏ وَ خَلْقُكَ» يعني گرچه همان وجود خدا به شما نيز انتساب دارد ولي اين تفاوت هست كه «ولاة الأمر» مالكيتشان به آن وجود يگانه همانند مالكيت بندگان است نسبت به مالي كه در اختيار آنها قرار داده مي‌شود، كه حقيقتاً مالك مالي نمي‌گردند؛ ولي مالكيت خدا حقيقي است. ⚫️ اشكال: طبق تحليل و تفسير فوق، همه موجودات امكاني وجودشان همان وجود خدا است كه بگونه‌ي مجازي و عاريه‌اي به آنها انتساب يافته است؛ پس عدم فرق در وجود، به أئمه عليهم السلام اختصاص ندارد؛ ولي ظاهر اين است كه در اين فراز دعا اين عدم فرق را به أئمه اختصاص مي‌دهد؛ پس اين تفسير پذيرفته نيست. 🔴 جواب: گرچه مسئله عدم فرق در وجود، به وجود أئمه عليهم السلام اختصاص ندارد بلكه همه موجودات امكاني به همان وجود يگانه حق موجودند كه به صورت عاريه‌اي به آنها انتساب يافته است اما انتساب وجود حق به موجودات يكسان نيست؛ بلكه بين وجود «ولاة الأمر» و سايرين دو تفاوت وجود دارد 1️⃣ اين وجود عاريه‌‌اي در قوس نزول ابتداء به «ولاة الأمر» انتساب يافته و سپس بواسطه أئمه عليهم السلام به ديگران تعلق مي‌گيرد؛ مثل تصوير واحدي است كه به ترتيب از آينه‌اي به آينه ديگري منتقل مي‌شود، 2️⃣ در قوس صعود نيز كه رجوع إلي الله شكل مي‌گيرد ابتدا وجود عاريه‌اي ديگران به وجود ائمه عليهم السلام باز مي‌گردد و در نهايت در پرتو رجوع وجود «ولاة الأمر» به وجود خداوند، ديگران به رجوع إلى الله نائل مي‌شوند. (25) ادامه بحث👇👇