•┄☆••🌸﷽🌸••☆┄•
✍ حکایت ۸۷
« مــرد دانــا »
روز گاری مردم شهری نزد مرد دانای شهر میرفتند و هر بار از مشکلات مشابه گله میکردند.
روزی مرد دانا لطیفهای برای آنها بازگو کرد، طوری که همه با صدای بلند خندیدند.
بعد از چند دقیقه، همان لطیفه را دوباره بازگو کرد و این بار فقط عدهی کمی لبخند زدند.
وقتی برای بار سوم همان لطیفه را تعریف کرد دیگر کسی نخندید.
مرد دانا لبخندی زد و گفت:
«شما نمیتوانید بارها و بارها به یک لطیفه بخندید، پس چرا همیشه از یک مشکل گله و شکایت میکنید؟»
نتیجه اخلاقی اینکه
«نگرانی وگلایه ، مشکلات شما را حل نمیکند فقط زمان و انرژی شما را هدر میدهد.»
•┈┈•❀🍃🌸🍃❀•┈┈•
#پندانه
مجموعه سبک زندگی انسانی
@ostad_shojae_yazd