✔️ پیامبری من چند روز پیش بود که کاری پیامبرگونه کردم و روزی که مُردم گواهی بدهید که اگر یک چیزش شبیه پیامبر بود همین کارش بود. ماجرا از این قرار بود که حکمیه دختر خردسالم در مرحلۀ سخت و جانکاه ترک پوشک است و لذا حتما می‌دانید که من و مادرش روزهای بسیار بسیار شیرینی را پشت سر می‌گذاریم! یک روز که غرق همین شیرینی بودم حکیمه ماجرا را شیرین‌تر کرد، دیدم که چشمتان روز بد نبیند بر خلاف برنامه‌ریزی پیش بینی شده‌ای که من و مادرش داشتیم ایشان ترجیح داده در این ساعت از روز از امور مایع به امور جامد منتقل شده و کاملا هم خونسرد با این موضوع برخورد کند. تدابیر اولیه برای انتقال به دستشویی انجام شد و کار پاک کردن جامدات از لباس و بدن و ... با دقت انجام شد، همینجا که خیلی سخت می‌گذشت و واقعا هوا بس تیره و تار شده بود یاد این حدیث پیامبر افتادم: روزی جوانی در راه از پیامبر پرسید شما چطور گناه نمی‌کنید؟ حضرت اشاره به خرابه‌ای کرد، در کنار خرابه مدفوع انسانی بود، حضرت پرسیدند: آن فضولات را می‌خوری؟ جوان پاسخ داد: یا رسول الله حتی فکرش را هم نمی‌کنم که این مدفوع را بخورم. حضرت فرمودند: گناه در نگاه ما همینقدر متعفن است که حتی فکرش را هم نمی‌کنیم که آن را مرتکب شویم نه اینکه توان گناه کردن نداشته باشیم، همانطور که تو قادر به خوردن این فضولات هستی ولی حتی فکر خوردن آن را هم نمی‌کنی چون می‌دانی چقدر متعفن است. بعد از اینکه این حدیث شریف به خاطرم آمد، در مقام یک پیامبر به نفس خودم گفتم حمید حاضری اینها را بخوری؟ حالا پاسخ نفسم چه بود بماند، ولی واقعا ترک پوشک در کنار همه سختی‌ها درس‌هایی هم برای نفس سرکش و مغرور دارد. پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha