🦋
#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
دوازده تا موتور سوار دستم من بود. ساعت حدود ۹ صبح، عراق یک آتش مفصل ریخت. بعد نفربرها و افراد پیاده که دسته دسته لابلای تانک ها حرکت می کردند، به طرف شهر سرازیر شدند. موتورسوارها، پشت کانال هایی بودند که عراق قبلاً بیرون شهر زده بود. من آنها را پخش کردم و به بچه ها گفتم که هوایشان را با تیربار داشته باشند. تیربارها آتش ریختند و راکت ها از جا کنده شدند.
زیر آتش مسلسل و رگبار رفتند تو دل دشمن. موتورها را خواباندند و آرپی جی زدند. چند دقیقه نگذشت که دشت پر شد از لاشه تانکهای عراقی که می سوختند و دود شان به هوا می رفت. بچه ها صلوات فرستادند و کف زدند. موقع برگشتن. یکی از موتورسوارها گلوله مستقیم تانک خورد و تکه تکه شد 😭آن روز حدود یک چهارم تانکها را همین موتورسوارها زدند. موتورسوارها بلد بودند؛ موتور را دستکاری می کردند تا صدایش خفه باشد. زیر و بم موتور را میدانستند.
در آن عملیات جلیل نقاد، سردمدار شکارچیان تانک، ترکش خورد.
در حال حاضر، جلیل نقاد بدنش از نیمه لمس و فلج است و قدرت حرف زدن ندارد؛ اما جا نزده. در موتورسازی اش کار میکند و چرخ زندگی اش را می چرخاند. دور و بر ظهر، تانک ها عقب نشستند.
یکی از موتور سوارن شهید چمران از آنها روزها این گونه می گوید: قبل از انقلاب قهرمان موتورسواری بودم. به من زنگ زدند و گفتند: دکار گفته موتورت رو سوار کامیون کن و بیا خوزستاک که الان لازمت دارم.
با موتورم که تریل ۴۰۰ بود به ستاد جنگهای نامنظم در اهواز رفتم. وقتی به دکتر ملحق شدم، متوجه تعدادی موتورسوار شدم که آنجا بودند.
هفت هشت نفر بودند که سرشان را کاملا تیغ انداخته بودند. وقتی دقت کردم، دیدم چند نفری از آن ها را میشناختم ، تعجب کردم که اینها اینجا چیکار میکنند.بیشتر آنها خلافکار بودند. اسامی مستعار عجیبی هم داشتند، بچه هایی که بدن های همه شان ، از زخمهای بد جوش خورده و قدیمی چاقو، پاره پاره و با نقش نگارهای خالکوبی پ، خاص و متفاوت شده بود.
از بین بچه ها، جلیل نقاد ملقب به جلیل پاکوتاه را یادم میاید که حسابی عشق موتور بود، یا اسی پلنگ و عمو یادگار و سهراب کفتر باز و عادل تُرکه و..
به دکتر گفتم: آقای دکتر این ها رو چرا به اینجا آوردین؟😳
دکتر چمران گفت: این جنگ مال همه است باید همه بیان و کمک کنن. نمیتونیم فقط به قشر خاص فکر کنیم یا بشینیم و این اونو گزینش کنیم. اینها از پس کارهایی بر میان که بقیه فکرشو هم نمیتونن بکنن.
گفتم: اما بعضی از این ها خلافکارن و من حتی خلافهاشونم میدونم😕
گفت: خیلی خب، من دیشب این ها را طوری ساختم که همه رفتن حمام و کله ها رو تیغ انداختند، غسل و توبه کردن و...
راست می گفت. در اوج جنگ و آتش و محاصره، فقط آنها بودند که داوطلب می شدند، آذوقه و مهمات و سوخت به خط مقدم برسانند.
در واقع اگر آنها نبودند، هیچ کس جراتش را نداشت که از اول جاده سوسنگرد تا انشعابهای مختلف رود کرخه و تا پایین دهلاویه و تپه های آن سوار موتور شود و آرپی جی زن ها را بردارد، ببرد جلو و بزنند به دل تانک هایی که داشتند جلو می آمدند.
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀
#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆