#دلنوشته
روزهای کشدار امتحانات ثلث سوم مدرسه رو با رویای سفر به روستای اجدادی پشت سر میذاشتم و به محض تعطیلی مدرسه، روزها و هفتهها راهی روستا میشدم و هر روز ماجراجویی جدیدی رو تجربه میکردم. مخصوصا که اغلب این روزها با سفر سایر پسرهای هم سن و سال فامیل همزمان میشد.
بازیهای فراوانی داشتیم و جاهای زیادی که هر کدوم برای خودش خاطرات جذابی رو در ذهن من به یادگار گذاشته.
ولی یکی از اصلیترین تفریحات که اگر انجام نمیشد انگار سفر ناقص بود، الاغ سواری بود!
عاشق این بودم که هر جا الاغی میدیدم، از صاحبش بخوام که اجازه بده سوار الاغش بشم. گاهی هم که اقبال باهامون همراه بود و دو سه تا پیدا میکردیم، مسابقه خرسواری میدادیم.
نمیدونم چقدر تجربه الاغ سواری دارید… ولی من متوجه شدم یه ویژگی در الاغها وجود داره که وقتی در راههای دشوار کوهستانی راه میرن، تا جای ممکن از لبه نزدیک پرتگاه حرکت میکنن! حالا شما تصور کنید دو الاغی که با هم به کل کل افتادن و از لبه پرتگاه دارن با سرعت میدون!! صحنه خرکی مهیج و حتی ترسناکیه!!
یه نکته دیگه که من در روستا بهش پی بردم (و گویا فقط اختصاص به روستای ما هم نداره)، رقابت زیرپوستی بچههای روستا با بچههای شهره! یه جور تلاش برای رو کم کنی و به رخ کشیدن تواناییها از سوی طرفین! این برتری طلبی گاهی به شوخیها و بازیهایی منجر میشد که بعضیاش (که من قصد ندارم بهشون اشاره کنم) واقعا خطرناک بود.
ادامه دارد...
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس
#سبک_زندگی_اسلامی
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7