🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج با اخم ساختگی گفت: -اگه کوچیک تر بود اونوقت چی؟ ارشیا دست ترنج را گرفت و بوسید و گفت: -هیچی بازم می اومدم التماس خودت می کردم زنم شی. ترنج خندید و باز چال گونه اش معلوم شد. ارشیا با جدیت گفت: -سعی کن کمتر اینجوری بخندی چون من از کنترل خارج میشم امکان داره هر کار بکنم. ترنج بیشتر خندیدو ارشیا دستش را بوسید. -ای وای ارشیا همین جا نگه دار من پیاده میشم. ارشیا نگه داشت و گفت: -ولی اینجوری نامردیه که. من با ماشین برم تو با تاکسی. -ای بابا نزدیک یک سال و نیمه دارم این راهو می رم. اشکال نداره. و پیاده شد. وقتی داشت وسایلش را بر می داشت ارشیا گفت: -تا چند کلاس داری؟ -من تا شیش. -با اتوبوس بیا سر اولین ایستگاه پیاده شو من خودم میام دنبالت. ترنج نیم نگاهی به ارشیا انداخت و گفت: -نه خودم می ام. -فدای ناز کردنت. نه وایسا خودم میام -باشه. -من منتظر میشم تو سوار شی پشت سرت میام. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻