💌همسفرانه در اسفند سال 55 مراسم ازدواج ساده و بدون تشریفاتی را برگزار کردیم. تنها خرید ازدواج ما لباس و حلقه بود و مراسم ازدواج ما هم در خانه پدری ما برگزار شد. بعد از ازدواج به کرمانشاه محل خدمت شهید کشوری رفتیم، از همان سال‌هایی که نامزد بودیم شهید کشوری مطالعه، تحقیق و بررسی بسیاری در دین داشتند و مسائل را به‌خودی‌خود قبول نمی‌کردند. زمان انقلاب شور و حرارت عجیبی در شهید وجود داشت، همیشه دعا می‌کردند: «خدایا من زنده باشم و روزی که آمریکایی‌ها و شاه از ایران می‌روند را ببینم.» شهید با حسرت خاصی می‌گفتند: «خدایا! آیا می‌شود روزی بیدار شوم و دیگر شاه در این مملکت نباشد.» 🌷 https://eitaa.com/piyroo