☑️ زنده بودم اما من را به سردخانه بیمارستان بردند
✍️ «پرستار با دیدن من گفت: این مجروح از بین رفتنی است، دیگر به عمل کردنش نمیارزد، چرا عملش کنیم. از نظر آنها، من تمام کرده بودم لذا مرا به سردخانه بیمارستان انتقال میدهند. ۴۵ دقیقه تا یک ساعت در سردخانه بودم، دو نفر از کارکنان بیمارستان که جنازهای را به سردخانه میآورند موقع برگشت میبینند انگشت بزرگ پای من، تکان کوچکی میخورد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی شهید زنده «محمدحسین آذربایجانیخورهشتی» است که تقدیم حضورتان میشود.
بیشتر بخوانید 👇👇👇
🌐
https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/580209
➡️
@qazvinnavideshahed
#نویدشاهدقزوین
#نوید_شاهد_قزوین
#مصاحبه