💢
بايستههای مخاطبمداری
رضا بابایی
اكثر پژوهشهای علمی، افزون بر جنبۀ تحلیلی و گزارشی، ارزشداوری هم میكنند. بنابراین با گرایشهای درونی خوانندگانشان درگیر میشوند. بدین رو علاوه بر مغزها، با قلبها نیز سروكار دارند. قلبها، قواعد خود را دارند و برخلاف مغزها چندان پیشبینیپذیر و قابل یكسانسازی نیستند. آنها كمتر تن به بخشنامههای دستوری یا حتی منطقی میدهند. هر مغزی را با چند استدلال میتوان تسلیم كرد؛ اما لشكر براهین را به قلعۀ قلبها راهی نیست.
فرق است میان معتقد شدن و متقاعد گشتن. اولی، نصیب قلب است و دومی، بهرۀ عقل. به سخن دیگر، مغز را باید متقاعد كرد و قلب را معتقد. اقتضای مغز، غیر از تقاضای قلب است. قلب، كانون عواطف و مركز گرایشهای ناخودآگاه است؛ اما مغز، قرارگاه اندیشهها و كنشهای خودآگاه. بنابراین بر آفرینندگان آثار فرهنگی است كه مخاطب خود را معجونی از گرایشهای قلبی و كنشهای مغزی بدانند، و یكی را فدای دیگری نكنند. پارهای از نوشتهها و خطابهها و برنامههای سمعی- بصری، یكی از این دو را میبینند و دیگری را نه. گاه چنان احساسگرایی میكنند كه گویی مخاطب آنان سراپا قلب است و تهی از مغز و اندیشه؛ گاه نیز چندان بر طبل استدلالهای ریز و درشت میكوبند كه گویا عقل محض را خطاب میكنند!
در كتابها و مقالات علمی، نباید عاطفۀ خواننده را تحریك كرد؛ همچنانكه در بیانات احساسی و شاعرانه، نباید میدان را به براهین عقلی و استدلالهای خشك داد. در عین حال نباید از یاد برد كه خردورزی و نگارش علمی، ابایی از چاشنیهای قلبپسند ندارد؛ چنانكه در حین گفتوگو با قلبها نیز نباید از یاد برد كه مغز و عقل مخاطب نیز حاضر است و نظارت میكند.
«باید در وجود یك نویسنده در آنِ واحد، یك متفكر، یك هنرمند و یك ناقد با هم مشغول كار باشند. وجود یكی از این مفروضات كافی نیست. متفكر، فعال و دلیر است؛ پاسخ چراها را میداند، هدفهای نهایی را میبیند و نشانههای راهنما را مشخص میكند. هنرمند، احساساتی است و عواطف لطیف دارد. از هر طرف محاط در این سؤال است كه "چگونه" كار را باید انجام داد؛ به دنبال چراغ راهنما میرود، به فارغ شدن نیاز دارد؛ وگرنه پخشوپلا میشود، و تجزیه میگردد.»
برگرفته از کتاب «آیین قلم»
۱۴۰۳/۰۷/۳۰
#نویسندگی
#کانون_نویسندگان_قم
تلگرام |
ایتا |
سایت|