«از این‌که در یمن نیستم، احساس کمبود می‌کنم» (دل‌نوشته برادر فاضلم حجت‌الاسلام محمدحسین خیری‌راد در سوگ کودکان غزه و یمن) امشب که شب چهارشنبه‌سوری است، با هر صدایی که می‌شنوم بیش‌تر یاد غزه و یمن می‌افتم. گاهی که صدای آتش‌بازی شدیدتر می‌شود، پشت بندش صدای جیغ کودکی به گوش می‌رسد، دل انسان به درد می‌آید. کودک، کودک است و صدای مهیب دلش را می‌لرزاند، هنوز آن‌قدر از ملکوت دور نشده که به این توحش‌ها عادت کرده باشد و دردش نگیرد؛ نمی‌داند که ترقه است و برای او و اطرافیانش خطری ندارد؛ حمله هوایی که نیست، لذا پس از چند دقیقه که به اطرافش توجه می‌کند و می‌بیند چیزی نشده، آرام می‌شود. اما در این دنیایِ دنیا(پَست‌ترین)، کمی آن‌طرف‌تر، دقیقاً همین شب، برای مردم غزه و یمن، شب پرسروصدایی است؛ صداها مهیب‌تر، جیغ کودکان شدیدتر و ترس آن‌ها بجاتر است. از کودکانی که کارشان به شنیدن صدای بمب‌ها نمی‌رسد و فرشته‌وار پرواز می‌کنند بگذریم و صحنه دردناک سوختن ناشی از انفجار را پیش از شنیدن صدای آن مجسم نکنیم، ترس آن کودکان خیلی بجاتر است، چون پشت‌بند صدا همان چیزهایی را می‌بینند که ترسش را داشتند، خراب‌شدن خانه بر سرشان، بدن‌های آسیب‌دیده اطرافیان‌شان و...، البته شاید اموری ترسناک‌تر چون فقدان والدین و امثال آن را همان موقع درک نکنند، ولی ترسش را دارند و بجا هم دارند. ▫️▫️▫️ در عین بی‌ارادگی و کاهلی‌ام، از این‌که در یمن نیستم، احساس کمبود می‌کنم؛ از این‌که برای غزه کاری نمی‌کنم احساس شرمندگی می‌کنم؛ از این‌که در جامعه‌ای هستم که در آن یک عده با هیجانِ ترقه‌بازی از ظلم‌های بزرگ غافل‌اند و سرخوش، خجلت زده‌ام. ▫️ خدایا ما شامّه پیامبرت را نداریم که بوی بهشت را از یمن بشنویم که اگر می‌شنیدیم مستی آن بی‌قرارمان می‌کرد و ما را از شر این زندگی بی‌درد نجات می‌داد. ▫️ خدایا ماه، ماه آزادی از زندان جهنم «من»خواهی‌ها و «من»پرستی‌ها است؛ ماه آزادی از زندان وابستگی‌های به غیر توست؛ خدایا دست ما را در دست رستگانِ آزاده و رهاشده از این زندان‌ها بگذار و از آن‌ها جدا مکن. ✍️ (با اندکی تغییر و تلخیص) ▫️@qoqnoos2