⚜ بانوی شهر 🔅قسمت اول 🌿 هوا بهاری است و یک عصر طولانی و کش‌دار. تا پدر بچه‌ها بیاید خانه وقت زیاد است. بچه‌ها حوصله‌شان از خانه و بازی‌های خانگی سررفته است. 👧 حسنا را می‌گذارم توی کالسکه و کفش‌های حلما را پایش می‌کنم. حسنا با دیدن خیابان و ماشین‌ها دست‌دستی می‌کند. تا ایستگاه اتوبوس باید کمی پیاده برویم. سرِ اولین کوچه گلدان سیمانی گذاشته‌اند. نه می‌شود با حلما توی خیابان رفت و نه راهی برای رد کردن کالسکه. خداخیر بدهد به پسر جوانی که کالسکه را بلند می‌کند و برایم می‌گذارد آن طرف گلدان. 💦 تا برسم به ایستگاه اتوبوس خیس عرق می‌شوم. پیاده‌روها وخیابان پر است از چاله چوله. داربست خانه‌های تازه‌ساز. گلدان‌ها و میله‌هایی که برای بستن راه موتورها گذاشته‌اند. 🏍 با جیغ حلما دستش را می‌کشم و بغلش می‌کنم. این موتوری پرسر وصدا کی پیدایش شد؟ اصلا ازکجا راه پیدا کرده! بالاخره می‌رسیم به ایستگاه. خدا خدا می‌کنم زودتر اتوبوس برسد. توان پیاده رفتن تا پارک را ندارم. 🚌 اتوبوس می‌ایستد جلوی پایم. حلما را می‌گذارم بالا و می‌آیم برای کالسکه. حالا چه طور کالسکه را بالا بکشم؟ راننده دارد غرغر می‌کند. نگران راه افتادن اتوبوسم. با کمک چند نفر به زور کالسکه را می‌کشم بالا. بالاخره می‌رسیم به پارکی که بچه‌ها بازی کنند. 🎡 روی اولین نیمکت نزدیک اسباب‌بازی‌ها می‌نشینم. انگار از جنگ با اژدهای هفت سر آمده‌ام از بس که خسته شده‌ام. حلما روی تاب و سرسره‌ها کیف کرده است، حسنا از دیدن بچه‌ها وخنده‌های خواهرش. 🔻نیم ساعتی بیشتر طول نمی‌کشد که حسنا نیاز به تعویض پیدا می‌کند. دست حلما را می‌گیرم و برای یک پیاده‌روی طولانی تا سرویس بهداشتی آماده می‌شوم. شیر آب‌ها کوتاهند و آب خیلی یخ است. جایی هم برای تعویض پوشک تعبیه نشده است. بی‌خیال سرویس بهداشتی، راه رفته را برمی‌گردم. پشت شمشادها با هزار درد سر حسنا را عوض می‌کنم. ⁉️ با خودم فکر می‌کنم که چرا یک مادر برای یک پارک ساده باید این قدر اذیت بشود. اصلا ما مادرها و بچه‌هایمان کجای برنامه‌ریزی‌های شهری هستیم؟! اگر ترغیب‌مان می‌کنند به فرزندآوری چرا هیچ جای این شهر برای من و بچه‌هایم امکانات ندارد؟ 📚 سال پیش که نمایشگاه کتاب هم رفته بودیم همین بساط بود. نه جایی برای شیر دادن بچه! نه محلی برای تعویض پوشک! 🔆 کاش مسئولین شهری به جای شعارهای انتخاباتی دهان‌پرکن فکری هم برای بانوان شهرشان می‌کردند. برنامه‌ای می‌ریختند وعمل را چاشنی‌اش می‌کردند. 🖊 زینب جلوانی از ۱۴۰۰ @rabteasheghi