شهدا مقلدین ائمه اطهار علیهم السلام دهه پنجم هجری تمام شد روزگار ماجرای برخورد مرد شامی با امام حسن مجتبی علیهم را سینه به سینه چرخانید تا به سینه پاک یکی جوانان سلحشور دیار رمنت( از توابع شهرستان بابل ) جای گرفت این جوان رعنا به خاطر لیاقت و استعداد و امانتداری که از خود نشان داد فرمانده لشکر 25 کربلا (استان مازندران )مسئولیت گردان تدارکات مسلم 1 و 2 را به او سپردند جوانی خوشرو و خوش برخورد و البته ورزش کار آن هم در رشته رزمی ! در جبهه یکی از رزمنده ها به سمت چادر گردان تدارکات می رود و از مسئول تدارکات تقاضا وسیله ای می کند جوان قصه ما در جواب درخواستش با متانت و خوشرویی می گوید: من حرفی ندارم فقط شما یه نامه از فرمانده ات بیاورد هرچه خواستی با خود ببر . . . اینها همه مال شماست و ما خادم شما . . . من امانتدار هستم نمی توانم همینطوری به تو چیزی بدهم . . . اما رزمنده هرچه اصرارکرد فایده در برنداشت تا اینکه به قول گفتنی از کوره در رفت . . . آخر ماجرا شنیدنی است . . . 🎙 راوی : مرحوم جانباز سیف الله زاهدیان 🖊 به قلم : سیدمحمدمجیدی |عضو شوید👇 @ramnet57