#خاطرات_🌴خاطرات کربلا🌴
🏳قسمت پنجم (پیشگویی ها)
🌾پيشگويى درباره شهادتش در دو سالگى او
📔الفتوح
- به نقل از مِسوَر بن مَخرَمه - :
هنگامى كه حسين عليه السلام دو سالش كامل شد، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله عازم يكى از سفرهايش شد و در جايى از راه ايستاد و كلمه استرجاع (إنّا للَّه و إنّا إليه راجعون) بر زبان راند و چشمانش اشكبار شد و چون علّت را پرسيدند، فرمود: «اين جبرئيل است كه از سرزمين كنار فرات به نام كربلا برايم خبر آورده كه فرزندم حسين پسر فاطمه در آن جا كشته می شود».
گفته شد: اى پيامبر خدا! چه كسى او را می كشد؟
فرمود: «مردى به نام يزيد كه خدا به عمرش بركت ندهد! گويى جايگاه به خاك افتادن و به خاك سپردنش را و سرش را كه به هديه آوردهاند، می بينم. به خدا سوگند هيچ كس به سر فرزندم حسين نمی نگرد و شادى نمی كند، جز آن كه خداوند دل و زبانش را دوگونه می كند».
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از آن سفر، اندوهناك باز گشت و سپس از منبر بالا رفت و خطبه خواند و اندرز داد، در حالى كه حسين عليه السلام و حسن عليه السلام پيش رويش بودند.
هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از خطبهاش فارغ شد، دست راستش را بر سر حسن عليه السلام و دست چپش را بر سر حسين عليه السلام نهاد و آن گاه سرش را به سوى آسمان بالا برد و گفت: «خدايا! من محمّد، بنده و پيامبرت هستم و اين دو پاكان خاندانم و برگزيدگان نسل و تبارماند و كسانى هستند كه به جاى خود در ميان امّتم مینهم خدايا! جبرئيل به من خبر داده كه اين فرزندم كشته و وانهاده می شود. خدايا! به خاطر كشته شدنش، بركتش بده و او را از سَروران شهيدان قرار ده. كه تو بر هر كارى توانايى. خدايا! كشنده و واگذارنده او را بركت نده!».
مردم در مسجد صدا به گريه بلند كردند.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «آيا میگرييد و او را يارى نمی دهيد؟! خدايا! تو خود ولى و ياور او باش».
ابن عبّاس میگويد: سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با رنگى دگرگون و سرخ و برافروخته باز گشت و در حالى كه از چشمانش اشك می ريخت خطبهاى رسا و كوتاه خواند.
📚الفتوح : ج ۴ ص ۳۲۵ ؛ الملهوف : ص ۹۳
🌾پيشگويى درباره شهادت او. نزديك وفاتش
📙الفتوح - به نقل از ابن عبّاس - :
نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - كه در حال احتضار بود - حاضر شدم حسين بن على عليه السلام را به سينهاش چسبانده بود و مى فرمود: «اين، از پاكان تبار من و نورهاى خاندان و برگزيدگان نسل من است. خدا به كسى كه او را پس از من محافظت نمى كند، بركت ندهد!».
سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله لحظه ای بيهوش شد و به هوش آمد و فرمود : «اى حسين! روز قيامت ميان من و قاتل تو در پيشگاه خدا، ايستادن و طرح دعوايى است و من خشنودم كه خداوند مرا مدّعى قاتل تو در روز قيامت قرار داده است».
📚الفتوح : ج ۴ ص ۳۵۰
📘الأمالى صدوق - به نقل از ابن عبّاس - :
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در آن بيمارى [منجر به فوتش ]مى فرمود: «محبوبم را برايم بياوريد» و مردان را يك به يك برايش فرا مى خواندند ؛ امّا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از آنها روى مى گرداند. به فاطمه عليها السلام گفتند: كسى را به سوى على روانه كن كه به نظر ما مقصودش كسى غير از على نيست.
فاطمه عليها السلام به سوى على عليه السلام فرستاد و چون على عليه السلام آمد، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله چشمانش را گشود و صورتش [ از خوشحالى ]شكفته شد. سپس فرمود: «على! نزديك بيا. على! نزديك بيا» و پيوسته او را نزديك كرد تا دستش را گرفت و بر بالينش نشاند و سپس از هوش رفت.
حسن و حسين عليهما السلام صيحه زنان و گريان آمدند و خود را بر روى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله انداختند و على عليه السلام خواست آنان را دور كند كه پيامبر خدا به هوش آمد و فرمود: «اى على! بگذار من آنها را ببويم و آنها نيز مرا ببويند و من از آنها توشه بگيرم و آنان نيز از من توشه بگيرند. بدان كه پس از من به اين دو ستم مى شود و به ستم كشته مى شوند. لعنت خدا بر ستمكار به ايشان!» و سه بار اين را فرمود.
📚الأمالى صدوق : ص ۷۳۶ ح ۱۰۰۴، روضة الواعظين: ص ۸
ادامه دارد
@ranggarang