سیر یک روز طعنه زد به پیاز که تو مسکین چقدر بدبویی گفت از عیب خویش بی‌خبری زآن ره، از خلق، عیب می‌جویی گفتن از زشت‌روییِ دگران نشود باعثِ نکورویی تو گمان می‌کنی که شاخ گلی؟ به صف سرو و لاله می‌رویی؟ خویشتن بی‌سبب بزرگ مکن تو هم از ساکنان این کویی ره ما گر کج است و ناهموار تو خود این ره چگونه می‌پویی؟ در خود آن به که نیک‌تر نگری اول آن به که عیب خود گویی شعر 🆔 https://eitaa.com/rasaeyas135