🔸🔹 🔹🔸 به مناسبت بزرگتر شدن ✍️ خداست دیگر!گاه وقت ها می خواهد تو بفهمی کشک هم نیستی. در عرض 2-3 ماه موافقت اصولی اماده شد. موافقت اصولی یعنی این که مثلاً تو صلاحیت مدرسه داری را داری! اما واقعا من معتقدم این فرایند بسیار بسیار بچگانه و ساده انگارانه بود. یعنی چه که هر کس از راه برسد، بدون هیچ سابقه و صبغه ای شب بخواهد و صبح مجوز مددرسه دستش باشد؟! یک گزینش خیلی خیلی سطحی، نه بررسی توانمندی ها، ایه و اندیشه ، نگاه سیاسی اجتماعی فرهنگی و نه بررسی دغدغه واقعی فرد و ... الغرض ما دلمان خوش بود که خدا را شکر سال بعد پیش دبستانمان را همین گوشه موسسه قران بنا می کنیم. یک روز که از موسسه برگشته بودم، طبق معمول رفتم طبقه مادرجان اینا (منزل ما سه طبقه بود. یکی ما ، یکی مادرجان و یکی هم معمولا دست مستاجر بود.) مامان هم طبق معمول بعد از فوت بابا، پیش مادرجان و آقاجان بود. هوا مثل همین روزها بهاری بود و آقاجان هم گلدان های داخل بالکن را آب داده بود و همگی نشسته بودند گل می گفتند و گل می شنفتند. من هم به حسب عادت از اتفاقات روزمره و این که چقدر با مزه و راحت مجوز مدرسه بهم دادند تعریف می کردم که یادم نیست به فکر کدومیک از ما رسید که همین خانه را هم می شود مدرسه کرد😱 چی؟ اینجا را؟ مگر مادرجان آقاجان از این خانه ی پر از دار و درخت دل می کنند؟ از آن مهمتر، مامان چی؟ اگر از خانه دل بکنند، وابستگی مادرجان به مامان چی؟ و ده ها سوال دیگر انتظار داشتم اقاجان اولین کسی باشد که مخالفت کند. قبلاً درباره ساخت مشترک، فروش، بازسازی و هر پیشنهاد دیگری مخالفت کرده بود و ما هم به احترامش بعد از مدتی اصرار، منصرف شده و حرف را ادامه نداده بودیم. اما این بار گویی او هم نظر دیگری دارد. نه یک «نه» و نه یک «اما و اگر» و نه هیچ چیز دیگری فقط پرسید: مطمئنی به اینجا جواز مدرسه می دهند؟ منم گفتم : نه. به هیچی مطمئن نیستم. می رم دنبالش. شد شد! از صله رحم که فارغ شدم احساس می کردم یک خبرهایی در حال رخ دادنه. واقعاً به آرزوی همیشگیم می رسم؟ واقعاً از این آوارگی توی مدارس و دانشگاه ها و... در میام؟ می توانم یک کار تربیتی تمییز و عمیق بکنم؟ می توانم بدون ترس از مخدوش شدن اسم مدارس، بچه ها را هیات ببرم؟ می تونم ادعاهایم را به کرسی بنشانم؟ می شود مدرسه حفظ قرآن را راه اندازی کرد؟ با همان مدلی که سال 92 نوشته بودم؟ یا شاید مدلی دیگر؟ سرتان را درد نیاورم. ملک را هم تایید کردند. و حالا دیگر در یک قدمی تاسیس قرار گرفتم. یادم می اید آن سال قرارداد اجاره مدرسه را که با آقاجان اینها نوشتیم، یک آپارتمان خیلی زیبایی که تهیه کرده بودم را دادم بروند بنشینند. تقریباً در هیچ کجا محاسبه نکرده بودیم. دوست املاکی مان ( که اتفاقاً معلم سابق خودم هم بود) من را کنار کشید و دلسوزانه گفت: «رسول! حواست هست چیکار داری می کنی؟» جواب دادم : «هم راه دوری نمی ره و هم برای طاووس دارم جور هندوستان را می کشم» امروز که قراردادهایم را نگاه می کنم، می بینم چقدر شرایط با آن روزها تغییر کردده است! آن ایام اگر شهریه مثلاً n دانش آموز معادل اجاره یک سال ملک بود، امروز شهریه 3n معادل اجاره سالانه ملک است. اگر قیمت فروش یک متر ملک مدرسه معادل a شهریه دانش آموز بود، امروز آن هم حدود 3a شده است. چه می خواهم بگویم؟ می خواهم بگویم تاسیس مدرسه در سال 95 سه برابر آسان تر از امروز بود. و اگر امروز می خواستم شروع کنم، حتماً نمی توانستم!!! القصه این که اوایل خرداد مادرجان اینها و مادرم به خانه های جدید اثاث کشی کردند و خانه آماده شد برای مدرسه اما مگر ملکی که برای خانه ساخته شده بود، مدرسه می شد؟! شاید درباره اینها هم نوشتم: - بازسازی مختصر ساختمان مدرسه - چگونه معلم پیدا کردم؟ - سال اول چگونه گذشت؟ - سرنوشت مدرسه حفظ چه شد؟ - چه بر ما گذشت از نیرویی که نیرو نبود؟ ادامه دارد ان شاء الله @rasooll_ir