🔻 گفتم:ای سید من!خبر دادی اومتولد میشود امشب،پس در چه وقت؟ فرمود:در وقت طلوع فجر... پس در جایگاه خواب که رفتم پیوسته مراقب فرجی بودم در حالی که خوابیده بود و اثری در او نبود... بیرون رفتم،تا فحر را ببینم،دیدم که فجر اول رخ داد در حالی که بعد از نماز نرجس خوابیده بود و هنوز هیچ اثری در او نبود.... پس گمان ها در خاطرم را یافت که حضرت ابی محمد مرا صدا زد: ای عمه تعجیل نما که اینک امر ولادت نزدیک شد.... نشستم و الم سجده و یاسین خواندم و به سوی نرجس رفتم و گفتم: آیا احساس چیزی می نمایی..؟گفت:بلی عمه... شروع به خواندن سوره انا انزلنا کرد و طفل در شکم نرجس خاتون با من همراهی کرد....و بر من سلام کرد... من ترسیدم و.... ⏸ ادامه دارد... 📙 🆔 @Rasoulkhalili