(۲۵۷کلمه) خاطره ی ارسالی . تصمیم گرفتم که چهل روز حدیث کسا هدیه کنم به شهید رسول خلیلی  شب سی و یکم‌ چله از شهید خواستم که یه نشونه برام بفرسته و دقیقا همون شب توی خواب دیدم که تو پیاده روی اربعین هستیم و همه به سمت کربلا در حرکتیم وسط راه یک مراسمی بود که مجریش از بستگان ما بود که فرزند شهید هستن، ایشون تو اون برنامه از من‌پرسیدن که بنظرت الان کدوم شهدا تو این جمع هستن؟!! و من بی وقفه گفتم : شهید رسول خلیلی، شهید  امیر سیاوشی... و من تا اون لحظه هیچ چیزی از شهید امیر سیاوشی نمیدونستم هیچی بعد از گفتن اسم این دو شهید ، انگار از بین جمعیت دو نفر لبخند زدن که من کاملا حس کردم دو روز بعد یه کاری برام پیش اومد که باید میرفتم امامزاده علی اکبر چیذر  قبل رفتن تو اینستا دیدم که پیج شهید دهقان استوری سالگرد شهادت امیر سیاوشی رو گذاشته الله اکبر.... مزار: امامزاده علی اکبر چیذر تاریخ شهادت: ۲۹ آذر الله اکبرررر من همین دو شب پیش اسمشو تو خواب شنیده بودم و نمیدونستم که اون خواب یا نشونه ای که شهید خلیلی بهم داده این بود که روز سالگرد شهادت امیر سیاوشی قراره به زیارتشون برم و باهاشون آشنا بشم بعد فهمیدم که میگن آشنا شدن با این شهید اتفاقی نیست علمدار آقا ابوالفضل، چای ریز مجلس اباعبدالله میگفت : هر چی خودتو کوچیک تر کنی برا امام حسین بیشتر نگاهت میکنه... و از این حرف رسید به شهادت در راه حضرت زینب....  به وقت : ۳۰ آذر ۱۴۰۰ ❤️ 🍃 🆔 @Rasoulkhalili