eitaa logo
کانال رسمی شهید رسول خلیلی
2.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
48 فایل
کانال رسمی « ❤️‌‌شهید رسول خلیلی❤️» مدافع حرم حضرت زینب سلام الله متولد:20-9-1365تهران شهادت:27-8/آبان-1392=14محرم آرمیده در بهشت زهرا،قطعه 53-ردیف 87/الف ❌کپی مطالب کانال باذکرمنبع ونام شهیدرسول خلیلی وآی دی کانال جایز است ارتباط: @ShahidRasoulkhalili69
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رسمی شهید رسول خلیلی
 🔹بسم رب الشهدا و الصدیقین🔹 🔻 🔵 فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه... یک روز مرا به عنوان مسئول معرفی کردند. وقتی این خبر را به او رساندند حرف قشنگی به زبان آورد. گفت: " من می خوام کار کنم، فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه! " این حرف رسول البته راست بود و طی مدتی که با من کار می کرد، واقعا بود و با در میدان حضور پیدا می کرد. 🔺 نقل از همکار شهید 🆔 @Rasoulkhalili
 🔹بسم رب الشهدا و الصدیقین🔹 🔻 #خاطرات اوایلی که محمدحسن به منطقه اومده بود،قرار شد که به منطقه دیگری اعزام بشیم تا یکی از بچه‌ها که زخمی شده بود رو به عقب برگردونیم! وقتی به اونجا رسیدیم از محمدحسن خواستم از ماشین پیاده شه و طول خیابون رو با آتش تامینی پوشش بده... چیزی که واقعا نظرم رو جلب کرد رشادت محمدحسن بود که در اون منطقه بسیار خطرناک،اونقدر خوب کار رو انجام داد... بارها شده بود که برای عملیات تخریب،به منطقه اعزام میشد و بسیار شجاعانه کارش رو انجام میداد و حیرت همه‌ی نيروها رو برمی‌انگیخت... 🔺به نقل از همرزم شهید #رسول_خلیلی 🆔 @Rasoulkhalili
 🔹بسم رب الشهدا و الصدیقین🔹 🔻 اوایلی که محمدحسن به منطقه اومده بود،قرار شد که به منطقه دیگری اعزام بشیم تا یکی از بچه‌ها که زخمی شده بود رو به عقب برگردونیم! وقتی به اونجا رسیدیم از محمدحسن خواستم از ماشین پیاده شه و طول خیابون رو با آتش تامینی پوشش بده... چیزی که واقعا نظرم رو جلب کرد رشادت محمدحسن بود که در اون منطقه بسیار خطرناک،اونقدر خوب کار رو انجام داد... بارها شده بود که برای عملیات تخریب،به منطقه اعزام میشد و بسیار شجاعانه کارش رو انجام میداد و حیرت همه‌ی نيروها رو برمی‌انگیخت... 🔺به نقل از همرزم شهید 🆔 @Rasoulkhalili
بعد تشییع پیکر رسول از مقبرة الشهداء سریع خودمو رسوندم به ماشین... یه دفعه روح الله رو با خانمش دیدم گفت: جا داری منم بیام بهشت زهراء (س) ؟ با خانمم هستم گفتم: آره داداش... با خانمش اومدن جلو نشستن! جاشون یکم تنگ شد ناراحت شدم... روح الله گفت: خبر نداشتم رسول شهید شده موبایل هم نداشتم تو دانشکده بودم یکی از بچه ها گفت شهید شده... منم که به اسم میشناختمش زیاد دقت نکردم رفتم آشپزخونه دانشکده غذا بگیرم یهو عکس رسول رو دیدم رو دیوار غذا خوری...رعشه افتاد به بدنم ، بغض کردم...میخواستم بشینم زمین گریه کنم یاد بار آخری افتادم که من و رسول و صابر افطاری اومدیم خونتون چقدر اون شب خوش گذشت... من که پشت فرمون بودم برگشتم نگاهش کردم... وقتی داشت اینارو میگفت خودشو نگه داشته بود گریه نکنه جلو بقیه... روح الله خیلی رسول رو دوست داشت بارها میومد پیشم میگفت : "فلانی سفارش منو بکن رسول بهم کار خنثی سازی بمب یاد بده" گفتم: داداش این همه کار بلد تو تشکیلات هست برو پیش اونا گفت: "میخوام از رسول کار یاد بگیرم ..." 📚به نقل از دوست صمیمی شهیدان و . 🆔 @Rasoulkhalili
4_5801028841409348997.jpg
9.45M
🌸تو اگر بهار را صدا کنی می آید حتی اگر دلش جامانده باشد میان برف ها  🗓 فایل شهید مدافع حرم جهت چاپ 🆔 @Rasoulkhalili
👌قسمتی از کتاب #تمنای_بی_خزان 🍃بدون هیچ مقدمه ای گفت:خیلی #شهید دادیم. من که فهمیده بودم مقصودش از مطرح کردن این موضوع چیست،گفتم:چی شد یک دفعه این فکر رو کردی؟؟ در آینه نگاهی کرد و گفت:اصلا از یادم نمیرن.که یادشون بیفتم. خیلی ها مظلومانه #شهید شدن.. #علی_کنعانی ، #رسول_خلیلی .... نگذاشتم حرفش تمام بشود و گفتم: #شهادت خیلی خوبه‌،ولی تو بهش فکر نکنی ها.حالاحالا بهت احتیاج داریم ... #شهید_رسول_خلیلی #شهید_مهدی_حسینی 🆔 @Rasoulkhalili
👈🏾از همان کودکی،به بچه‌ها یاد داده بودیم که به شدت از گناه دوری کنند. 👈🏾مثلا اگر قرار بود به مجلس عروسی برویم و مجبور بودیم در آن عروسی برویم به خاطر صله‌رحم،موقع شام میرفتیم که تمام شده باشد. 👈🏾در رادیو و تلویزیون هم اگر احساس میکردیم که موسیقی پخش میشود که شرعاً گوش دادنش صحیح نیست،صدا را قطع میکردیم و اینها باعث میشد که رسول،مسایل دینی را بیاموزد... 👈🏾یادم می‌آید یکبار زمانی که بچه بود،سوار تاکسی شدم و راننده موسیقی حرام گذاشته بود،یکهو دیدم رسول گوش‌هایش را گرفته و سرش را بین دستانش پنهان کرده و انداخته پایین! گفتم:چیه مامان؟ گفت:گناه دارد نمیخواهم بشنوم... ✍🏽نقل از مادر بزرگوار #شهید #رسول_خلیلی #خاطرات 🆔 @Rasoulkhalili
می گفت : «بچه ها از من عکس زیاد بگیرین می‌خوام شهید شدم مثل شهید زیاد عکس داشته باشم » 🌷به مناسبت سالگرد قمری 🆔 @Rasoulkhalili
رسول بچه خیلی آرامی بود از همان دوران کودکی مومن و بااعتقاد بود به مسایل نظامی علاقه زیادی نشان میداد لباس پاسدارها را به تن میکرد یادم میاید که یک لباس خلبانی برایش دوخته بودم که میپوشید و بسیار آن را دوست میداشت. ✍🏽نقل از مادر شهید 🆔 @Rasoulkhalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی به خون وابسته است و پیکر تاریخ بی خون خدا مرده ای بیش نیست و سر مبارک بر فراز نی رمزی است میان خدا و عشاق؛ یعنی که این است بهای دیندار... «سید مرتضی آوینی» مامان کناردست بابا ایستاده بود، گفت:«مراقب خودت باش». خم شدم دست هایش را بوسیدم، گفتم:«کربلا رفتی خیلی دعام کن🤲. خیلی دلم کربلا می خواد». مامان بغضش راپنهان کردوگفت :«چشم، انشاء الله زودتر قسمتت بشه». 📚بخشی از کتاب 🆔 @Rasoulkhalili
(۲۵۷کلمه) خاطره ی ارسالی . تصمیم گرفتم که چهل روز حدیث کسا هدیه کنم به شهید رسول خلیلی  شب سی و یکم‌ چله از شهید خواستم که یه نشونه برام بفرسته و دقیقا همون شب توی خواب دیدم که تو پیاده روی اربعین هستیم و همه به سمت کربلا در حرکتیم وسط راه یک مراسمی بود که مجریش از بستگان ما بود که فرزند شهید هستن، ایشون تو اون برنامه از من‌پرسیدن که بنظرت الان کدوم شهدا تو این جمع هستن؟!! و من بی وقفه گفتم : شهید رسول خلیلی، شهید  امیر سیاوشی... و من تا اون لحظه هیچ چیزی از شهید امیر سیاوشی نمیدونستم هیچی بعد از گفتن اسم این دو شهید ، انگار از بین جمعیت دو نفر لبخند زدن که من کاملا حس کردم دو روز بعد یه کاری برام پیش اومد که باید میرفتم امامزاده علی اکبر چیذر  قبل رفتن تو اینستا دیدم که پیج شهید دهقان استوری سالگرد شهادت امیر سیاوشی رو گذاشته الله اکبر.... مزار: امامزاده علی اکبر چیذر تاریخ شهادت: ۲۹ آذر الله اکبرررر من همین دو شب پیش اسمشو تو خواب شنیده بودم و نمیدونستم که اون خواب یا نشونه ای که شهید خلیلی بهم داده این بود که روز سالگرد شهادت امیر سیاوشی قراره به زیارتشون برم و باهاشون آشنا بشم بعد فهمیدم که میگن آشنا شدن با این شهید اتفاقی نیست علمدار آقا ابوالفضل، چای ریز مجلس اباعبدالله میگفت : هر چی خودتو کوچیک تر کنی برا امام حسین بیشتر نگاهت میکنه... و از این حرف رسید به شهادت در راه حضرت زینب....  به وقت : ۳۰ آذر ۱۴۰۰ ❤️ 🍃 🆔 @Rasoulkhalili
‍ 💠بسم رب الشهداء💠 🔸نمایشگاه جنگی رسول در خانه کمدی داشت که داخلش را مثل نمایشگاه جنگی درست کرده بود! پر بود از فشنگ و پوکه و... ما عید هر سال می رفتیم راهیان نور... اکثرا هم با مسئول گردان تخریب لشگر 10 سید الشهداء(علیه‌السلام) که همسرم در زمان جنگ عضو آن گردان بود. رسول از آنجا بسیار خوشش می‌آمد و وسایل زیادی برای نمایشگاهش به خانه می‌آورد... ✍🏽نقل از مادر شهید 🆔 @Rasoulkhalili
رسول بچه خیلی آرامی بود از همان دوران کودکی مومن و بااعتقاد بود به مسایل نظامی علاقه زیادی نشان میداد لباس پاسدارها را به تن میکرد یادم میاید که یک لباس خلبانی برایش دوخته بودم که میپوشید و بسیار آن را دوست میداشت. ✍🏽نقل از مادر شهید 🆔 @Rasoulkhalili
 🔹بسم رب الشهدا و الصدیقین🔹 🔻 ‍ 🔵‍ فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه... یک روز مرا به عنوان مسئول معرفی کردند. وقتی این خبر را به او رساندند حرف قشنگی به زبان آورد. گفت: " من می خوام کار کنم، فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه! " این حرف رسول البته راست بود و طی مدتی که با من کار می کرد، واقعا بود و با در میدان حضور پیدا می کرد. 🔺 نقل از همکار شهید 🆔 @Rasoulkhalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°♡🥀♡°• مسیر نگاهت من را از تمام دل بستگی های دنیایی ام دور می کند... و مهتاب لبخندت مرا به آسمان نزدیک تر ✨️ شهید مدافع حرم 🍃 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🆔 @Rasoulkhalili
 🔹بسم رب الشهدا و الصدیقین🔹 🔻 ‍ 🔵‍ فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه... یک روز مرا به عنوان مسئول معرفی کردند. وقتی این خبر را به او رساندند حرف قشنگی به زبان آورد. گفت: " من می خوام کار کنم، فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه! " این حرف رسول البته راست بود و طی مدتی که با من کار می کرد، واقعا بود و با در میدان حضور پیدا می کرد. 🔺 نقل از همکار شهید 🆔 @Rasoulkhalili
شهید مدافع حرم شهید رسول خلیلی: خدایا می‌دانم که کم‌کاری از من است. خدایا می‌دانم که من بی‌توجهم. خدایا می‌دانم که من بی‌همّتم. خدایا می‌دانم که من قلب امام زمان را رنجانده‌ام. امّا خود می‌گویی که به سمت من بازآیید. آمده‌ام خدا کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم. شهید مدافع حرم🕊🌹 🆔 @Rasoulkhalili
 🔹بسم رب الشهدا و الصدیقین🔹 🔻 ‍ 🔵‍ فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه... یک روز مرا به عنوان مسئول معرفی کردند. وقتی این خبر را به او رساندند حرف قشنگی به زبان آورد. گفت: " من می خوام کار کنم، فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه! " این حرف رسول البته راست بود و طی مدتی که با من کار می کرد، واقعا بود و با در میدان حضور پیدا می کرد. 🔺 نقل از همکار شهید 🆔 @Rasoulkhalili
رسول بچه خیلی آرامی بود از همان دوران کودکی مومن و بااعتقاد بود به مسایل نظامی علاقه زیادی نشان میداد لباس پاسدارها را به تن میکرد یادم میاید که یک لباس خلبانی برایش دوخته بودم که میپوشید و بسیار آن را دوست میداشت. ✍🏽نقل از مادر شهید 🆔 @Rasoulkhalili
 🔹بسم رب الشهدا و الصدیقین🔹 🔻 ‍ 🔵‍ فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه... یک روز مرا به عنوان مسئول معرفی کردند. وقتی این خبر را به او رساندند حرف قشنگی به زبان آورد. گفت: " من می خوام کار کنم، فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه! " این حرف رسول البته راست بود و طی مدتی که با من کار می کرد، واقعا بود و با در میدان حضور پیدا می کرد. 🔺 نقل از همکار شهید 🆔 @Rasoulkhalili
🔸دو دوست ، دو همکار ، دو پاسدار و دو شهید و ‍ 💥من فقط یک حاجت دارم 👌ماه رمضان آخر نمی دانم شب بیست و سوم بود یا شب نوزدهم. رفتیم خانه مادرش افطاری، گفتیم شب احیا است سریع برگردیم که به مراسم برسیم، میخواستیم خداحافظی کنیم رفت آشپرخانه گفت: مامان من یک حاجت فقط آن هم  بزرگ دارم امشب باید حاجتم را از خدا بگیری. آن لحظه متوجه نشدم منظورش آرزوی است ولی پَکر شدم، بعد مادرش گفت انشاءالله خیر است، حالا حاجتت چیست؟ گفت: شما دعا کنید انشاءالله خیر است، شب قدری حاجت من را حتماً بگیری، بعد در راه سربه سر من می گذاشت که از آن حال و هوا بیرون بیاورد. 🌷 یک هفته بعد شهید شد.  🆔 @Rasoulkhalili
‍ 🔶🔸بسم رب الشهدا و الصدیقین🔷🔹 سال ۹۲ فرمانده ی حوزه بودم. رسول اومده بود پیشم برای محل کارمون چند تا مورد رو هماهنگ کنیم. بچه ها زنگ زدند گفتند (که از بسیجی های پایگاهمون بود) در شاه عبدالعظیم(ع)، با اراذل درگیر شده و سرباز ناجا رو که ظاهرا از آنها دفاع کرده بوده زده! و بعد بچه های ناجا سجاد رو بردن بازداشتگاه... با رسول رفتیم میدون هادی ساعی شهرری؛ مرکز کلانتری اونجا بود. کارت شناسایی نشون دادم و رفتم داخل. کارهای مربوط به سجاد رو انجام دادیم، رضایت اون سرباز رو هم گرفتیم و خدا رو شکر از بازداشتگاه درش آوردیم. سجاد داشت کارهای ترخیص رو انجام میداد و قبل از اینکه بیاد، منو رسول برگشتیم. بعد از دو سه ماه از اون جریان، رسول شهید شد... به سجاد گفتم که برای آزادیت از کلانتری، با اون شهید اومده بودیم... بخاطر این موضوع یه قرابت خاصی پیدا کرده بود با رسول... همیشه میومد سر مزارش؛ میگفت: "این شهید برای وساطت من اومده بوده میشه بازم منو وساطت کنه..." همیشه بهم میگفت؛ تا اینکه خودشم به شهید ملحق شد... روحشون شاد 🔺نقل از دوست و همکار شهیدان و به مناسبت تاریخ شهادت ۱۳۹۵/۷/۷ 🆔 @Rasoulkhalili
 🔹بسم رب الشهدا و الصدیقین🔹 🔻 ‍ 🔵‍ فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه... یک روز مرا به عنوان مسئول معرفی کردند. وقتی این خبر را به او رساندند حرف قشنگی به زبان آورد. گفت: " من می خوام کار کنم، فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه! " این حرف رسول البته راست بود و طی مدتی که با من کار می کرد، واقعا بود و با در میدان حضور پیدا می کرد. 🔺 نقل از همکار شهید 🆔 @Rasoulkhalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشییع پیکر رسول از مقبرة الشهداء سریع خودمو رسوندم به ماشین... یه دفعه روح الله رو با خانمش دیدم گفت: جا داری منم بیام بهشت زهراء (س) ؟ با خانمم هستم گفتم: آره داداش... با خانمش اومدن جلو نشستن! جاشون یکم تنگ شد ناراحت شدم... روح الله گفت: خبر نداشتم رسول شهید شده موبایل هم نداشتم تو دانشکده بودم یکی از بچه ها گفت شهید شده... منم که به اسم میشناختمش زیاد دقت نکردم رفتم آشپزخونه دانشکده غذا بگیرم یهو عکس رسول رو دیدم رو دیوار غذا خوری...رعشه افتاد به بدنم ، بغض کردم...میخواستم بشینم زمین گریه کنم یاد بار آخری افتادم که من و رسول و صابر افطاری اومدیم خونتون چقدر اون شب خوش گذشت... من که پشت فرمون بودم برگشتم نگاهش کردم... وقتی داشت اینارو میگفت خودشو نگه داشته بود گریه نکنه جلو بقیه... روح الله خیلی رسول رو دوست داشت بارها میومد پیشم میگفت : "فلانی سفارش منو بکن رسول بهم کار خنثی سازی بمب یاد بده" گفتم: داداش این همه کار بلد تو تشکیلات هست برو پیش اونا گفت: "میخوام از رسول کار یاد بگیرم ..." 📚به نقل از دوست صمیمی شهیدان و روح الله انقدر رسول رو دوست داشت آخرش هم همسایه ش شد. 🆔 @Rasoulkhalili