#امام_باقر_شهادت
گرچه آتش به دل شعله ورم افتاده
شرر زهرستم ،برجگرم افتاده
یادم از کرب وبلا آمد و یک بار دگر
انقلابی به دل شعله ورم افتاده
آه از آن گلشن خونین ،که به چشمم دیدم
گل پرپر، همه جا دور و برم افتاده
ثمری از شجرطیبه هستم ، امّا
آتشی برهمه ی برگ و برم افتاده
از تن جّد غریبم چه بگویم، وقتی
به سوی قتلگه او گذرم افتاده
کودکی بودم و دیدم که به پیش نظرم
غل و زنجیر به پای پدرم افتاده
از همان روز که خورشید به نی جلوه نمود
سایه ای ازغم و محنت به سرم افتاده
دیده ام از اثر ضربت سنگ بیداد
ز روی نی سر شمس وقمرم افتاده
عمه ی کوچک من پیش نگاهم جان داد
درد این بار گران برکمرم افتاده
آه دیگر ز فلک پیک شهادت آمد
زین خبر اشک ز چشم پسرم افتاده
ای «وفایی» همه جا درغم ما گریه کنید
لخته های دلم از چشم ترم افتاده
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein