💌 🌙• افطار سۍام۰۳۝ آخرین افطار..... اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ و ما سی شب دست به دست حضرت حق🤝 در کوچه پس کوچه‌های عرش با یکدیگر قدم زدیم و حالا وقت برگشتن به شده است و دلهره است 💔 که می‌بارد از وجودمان ترس از گم شدن دوباره در دنیا و با سفره پربرکت آسمان داغیست جانکاه که به سختی بتوان تحملش کرد و من با تک تک واژه‌های به بزرگی و عظمت تو اقرار کردم و توسل نمودم به نام‌های اعظمت تا مرا دریابی📿 و با تمام واژه‌های گریستم و دریا دریا🌊 بغض‌های فروخفته را در دامان پر از محبتت ریختم و با سطر سطر به تو پناه آوردم از شر آتش‌هایی که بنیان زندگی‌ام را خاکستر کرده بود و 🌱 عاشقانه‌های دونفری من و تو بود که دستم را هر شب به دست حضرت می‌رساند سرم را به عقب برمی‌گردانم بوی گلاب تمام شامه‌ام را پر می‌کند و نور است که چشم را می‌زند و زمزمه‌های صدای ملائک است که گوش را نوازش می‌دهد💫 اما پیش رو دنیاست و ترسی که در دلم مثل اسبی وحشی می‌دود🐎 و بند دلم را پاره می‌کند و من میترسم که گوهر را که در این مسیر به دست آورده‌ام دوباره از کفم برود و من بمانم بیچارگی مولاجانم روزهایم را با عشق تو شروع می‌کنم❤️ و شب‌هایم با رویای شیرین حرمت سر میکنم✨ تمام آنچه اندوخته‌ام و طفل خویش را پیش از آنکه دوباره به خنجر و زنجیر تلف بشود به دست شما می‌سپارم حضرت دلم خیلی تنگ است برای بارگاهت💔 و کویری شده‌ام🍂 که آب سقاخانه‌ات آبادم می‌کند ای مهربان‌ترین عیدی‌ ما چیزی نیست جز نگاه گرم تو یا‌امام‌رضا..... پر از توام به تهی‌دستی‌ام نگاه مکن نگو که هیچ نداری💔 ببین ‌‌تو را دارم💛