┄┅┄┅┄┅༺💚༻┅┄┅┄┅┄ 📗⃟🍀 - نه‌خیر. - یعنی چی؟ - یعنی همین. - مگه من و تو باهم کنکور نمی‌دیم هلیا؟ - خب؟ - پس تو چجوری درس می‌خونی؟ - من چون درسام و توی مدرسه هم خوندم کارم آسون‌تره؛ کتابای کنکورم خوندم. یه مرور مونده که اونم شبا انجام می‌دم، الان تو کاریت نباشه. درس تو مهم‌تره، خب؟ با نق زدن گفتم: - خب چی می‌شه درس بخونی خودت؟ - که چی بشه؟ - که من درس نخونم، تیام هم ولم کنه، یعنی یه جورایی گولش بزنیم. لبخندی به روم زد. - عزیزم... - جانم عزیزم؟ - فکر نمی‌کنی داری با همکارِ تیام حرف می‌زنی؟ با حالی زار نگاهش کردم. - خدایا... - خدایا چی؟ ها؟ - خدایا من و... ┄┅┄┅┄┅༺┄💚༻┅┄┅┄┅