┄┅┄┅┄┅༺💚༻┅┄┅┄┅┄
#پارت_268📗⃟🍀
#اعتیادبهعشقِتو#به_قلم_ثمین
- نهخیر.
- یعنی چی؟
- یعنی همین.
- مگه من و تو باهم کنکور نمیدیم هلیا؟
- خب؟
- پس تو چجوری درس میخونی؟
- من چون درسام و توی مدرسه هم خوندم کارم آسونتره؛ کتابای کنکورم خوندم. یه مرور مونده که اونم شبا انجام میدم، الان تو کاریت نباشه.
درس تو مهمتره، خب؟
با نق زدن گفتم:
- خب چی میشه درس بخونی خودت؟
- که چی بشه؟
- که من درس نخونم، تیام هم ولم کنه، یعنی یه جورایی گولش بزنیم.
لبخندی به روم زد.
- عزیزم...
- جانم عزیزم؟
- فکر نمیکنی داری با همکارِ تیام حرف میزنی؟
با حالی زار نگاهش کردم.
- خدایا...
- خدایا چی؟ ها؟
- خدایا من و...
┄┅┄┅┄┅༺┄💚༻┅┄┅┄┅