🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋
#رمان_روژان 🍄
📝به قلم
#زهرا_فاطمی☔️
📂
#فصل_سوم
🖇
#قسمت_شصت_دوم
گریه اش اوج گرفت ، به آغوشش کشیدم
_خواهری که با بدبختی بزرگش کرده بودم ،بخاطر زبیر منو از خودش روند.اونها رفتن عربستان ولی یک سال پیش برگشتند .دلم براش تنگ شده بود دور از چشم زبیر به دیدنش رفتم .در رو که باز کرد از دیدنش شوکه شدم .صورتش کبود بود ،رنگ به رو نداشت. پسر بچه ای حدودا پنج ساله کنارش بود .با بدبختی از زیر زبانش حرف کشیدم فهمیدم زبیر وقتی اونو برده عربستان ،بارها اونو آزار داده بوده .بارها در حد مرگ اونو زده بود. پسرش احمد از ترس لال شده بود و شوهرش کاری برای مداواش نمیکرد.ژانت میگفت با همسرش برای تجارت به فرانسه برگشته بودن.خواهرم خواهش کرد دیگه به دیدنش نرم .میگفت اگه برم زبیر اونو میکشه
از گریه زیاد به هق هق افتاده بود
_آروم باش عزیزم.
با همان حال ادامه داد
_قراربود ماه دیگه به عربستان برگردند .از زبیر جرات نمیکردم به دیدنش برم ولی دلتنگش بودم امروز به خودم جرات دادم و به دیدنش رفتم .
هرچی در زدم کسی جواب نداد ،میخواستم برگردم که صدای گریه احمد به گوشم رسید.
همونجا موندم و به زبیر زنگ زدم ،خودش رو سریع رسوند .
گفت خواهرم رو فرستاده سفر .حرفش رو باور نکردم .گفتم تا فردا اگه نگه خواهرم کجاست با پلیس برمیگردم. جلو ساختمان بودم که خودش رو رسوند.چندتا عکس از ژانت تو فرودگاه نشونم داد.
گفت دیگه دنبالش نباشم. گفت اون و احمد هم به زودی میرن.
التماسش کردم بگه ژانت کجا رفته ولی نگفت .
فقط گفت ژانت رفته جهاد کنه ،گفت ژانت باعث افتخارش اون و پسرش احمد میشه.
چندین بار با خودم حرفش را تکرار کردم
_جهاد جهاد جهاد
ژاسمن با نگاهی که در آن موج میزد به سمت من برگشت
_روژان تو هم مسلمانی مثل زبیر ،پس میدونی کجا میشه جهاد کرد. میدونی دیگه؟زن ها کجا جهاد میکنند .بگو بهم . من باید برم دنبالش
از فکری که به ذهنم خطور کرده بود، ترسیدم.
ترسیدم از کلمه ای که در ذهنم به رقص درآمده بود.
جهادنکاح!!!
_درسته ما مسلمونیم ولی باهم فرق میکنیم .من شیعه هستم ولی زبیر نه !تو میدونی اونها چه مذهبی داشتند؟
کمی فکر کرد
_فکر کنم بدونم .ژانت میگفت زبیر حنبلی مذهب هستش.
ترس به جانم افتاد وای به روزی که به گوش زبیر میرسید ما شیعه هستیم و همسایه ژاسمن!!
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
📚
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌کپی رمانهای رمانکده مذهبی بی اجازه جایزنیست❌
↪️ ریپلای(دسترسی به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay