▪زین ماتمی كه چشم ملایک ز خون، تر است
▪گویا عزای صادق آل پیمبرست
▪یا رب چه روی داده، كزین سوگ جانگداز
▪خلقی پریش خاطر و دلها پر آذرست
▪مُلك و مَلك به ناله و افغان و اشك و آه
▪چون داغدار، حضرت موسی بن جعفرست
▪خون میرود ز فرط غم از چشم شیعیان
▪زیرا كه قلب عالم امكان مكدرست
▪منصور، شاد گشت ز قتل خدیو دین
▪اما به خُلد، غمزده زهرای اطهرست
▪او گرچه كشت خسرو دین را ولی به دهر
▪نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست
▪تن در نداد بر ستم و، این كلام نغز
▪بر پیروان حق و عدالت مقررست:
▪آزاد مرد، تن به زبونی نمیدهد
▪مرگ از حیات در نظر مرد خوشترست
▪تنها نه اشكبار چشم صفا زین عزا بود
▪دلهای شیعیان همه از غم مكدرست