وداع امام حسین (ع) در روز عاشورا با اهل‌بیت (ع) صحنه‌ای بسیار جان‌سوز بود، ولی آخرین صحنۀ دل‌خراش و جگرسوز، وداع ایشان با دختری سه‌ساله بود که در ذیل می‌خوانید: هلال بن نافع که از سربازان دشمن بود، می‌گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم. دیدم امام حسین (ع) پس از وداع با اهل‌بیت خود، به سوی میدان می‌آید. در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکی افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گام‌های لرزان، دوان دوان به دنبال امام حسین (ع) شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد: یا ابه! انظر الی فانی عطشان. بابا جان، به من بنگر، من تشنه ام. شنیدن این سخن کوتاه ولی جگرسوز از زبان کودکی تشنه‌کام، مثل آن بود که بر زخمهای دل داغدار امام حسین (ع) نمک پاشیده باشند. سخن او آن‌چنان امام حسین (ع) را منقلب ساخت که بی‌اختیار اشک از دیدگانش جاری شد. با چشمی اشک‌بار به آن دختر فرمود: الله یسقیک فانه وکیلی. دخترم، می‌دانم تشنه هستی خدا ترا سیراب می‌کند، زیرا او وکیل و پناهگاه من است. هلال می‌گوید: پرسیدم «این دخترک که بود و چه نسبتی با امام حسین (ع) داشت؟» به من پاسخ دادند: او رقیه (ع) دختر سه‌سالۀ امام حسین (ع) است به یاد لب تشنه پدر آب نخورد! عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمه‌ها ریختند، در درون خیمه‌ها مجموعا ۲۳ کودک از اهل‌بیت را یافتند.به عمر سعد گزارش دادند که این ۲۳ کودک، بر اثر تشنگی در خطر مرگ هستند. عمر سعد به آن‌ها اجازه داد به آن‌ها آب بدهند. وقتی که نوبت به حضرت رقیه (ع) رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد. یکی از سپاهیان دشمن پرسید: کجا می‌روی؟ حضرت رقیه (ع) فرمود: «بابایم تشنه بود. می‌خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.» او گفت: آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند!حضرت رقیه (ع) در حالی که گریه می‌کرد، فرمود: «پس من هم آب نمی‌آشامم.» و نقل است که احدی از اسرای کربلا حتی کودکان آب ننوشیدند @rooshanfekr