مهدی یک جعبه ی مهمات را داده بود طبقه زده بودند و به جای کتابخانه گذاشتیم کنار اتاق و کتابهایمان را چیدیم توش. می گفت:« اگه وقت نمی کنم بخونم، اقلا که چشمم بهشون می افته خجالت می کشم.» به من سپرده بود از المعجم آیات ایثار و شهادت و جهاد و هجرت را دربیاورم . هربار می آمد چیزهایی که درآورده بودم ، می دادم بخواند. شهید مهدی باکری 🌸🍃 https://eitaa.com/sabkezendegikareemane