آیینه‌ایم، هرچه بگویی به ما تویی نامهربان سنگدل بی‌وفا تویی آنکس که نیست جز تو کسی در دلش، منم آنکس که برده است ز خاطر مرا تویی ای عشق! در صحیفۀ تقدیر من چرا هر قصه‌ای‌ست، راوی آن ماجرا تویی سنگم زدند خلق و تو انداختی گلی بیگانه‌ای میان هزار آشنا تویی خون گریه کن به حال من ای شیشۀ شراب! تنها حریف درد من این روزها تویی ✍🏻