بغض ِ فروخورده ام ، چگونه نگریم ؟
غنچۀ پژمرده ام ، چگونه نگریم ؟
رودم و با گریه دور می شوم از خویش
از همه آزرده ام ، چگونه نگریم ؟
مرد مگر گریه می کند ؟ چه بگویم
طفل ِ زمین خورده ام ، چگونه نگریم ؟
تنگ پر از اشک و چشم های تماشا
ماهی دلمرده ام ، چگونه نگریم !
پرسشم از راز ِ بی وفایی او بود
حال که پی برده ام ، چگونه نگریم ؟
#فاضل_نظری
آیینهایم، هرچه بگویی به ما تویی
نامهربان سنگدل بیوفا تویی
آنکس که نیست جز تو کسی در دلش، منم
آنکس که برده است ز خاطر مرا تویی
ای عشق! در صحیفەی تقدیر من چرا
هر قصهایست، راوی آن ماجرا تویی
سنگم زدند خلق و تو انداختی گلی
بیگانهای میان هزار آشنا تویی
#فاضل_نظری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهان درخت بدون جوانهای شده است
که طعمۀ طمع موریانهای شده است
به گریه سنگ به هم میزنند و میخندند
بیا ببین که چه دیوانهخانهای شده است
#فاضل_نظری
#خاورمیانه
ای دل! بگو به عقل که دشمن هم اینچنین
در خون مرا به حال خودم وانمیگذاشت :/
#فاضل_نظری
چای می نوشم که
با غفلت فراموشت کنم
چای می نوشم ولی
از اشک، فنجان پُر شده است...
#فاضل_نظری
ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد که دلتنگیات مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است
خوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده را
در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است
چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است
#فاضل_نظرى
🇮🇷@sabzpoushan
ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد که دلتنگیات مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است
خوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده را
در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است
چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است
#فاضل_نظرى
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم
میشنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم
زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم
آخرین منزل ما کوچهی سرگردانی است
در به در، در پی گم کردن مقصد رفتیم
مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
دیگر اصرار مکن، باشد، باشد، رفتیم
#فاضل_نظری
#شعر
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد💧
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
4_5893304753475030966.mp3
3.31M
شاخهای خشکید
و از چنگ شکوفایی گریخت
خوش به حال هرکه از
غمهای دنیایی گریخت...
#فاضل_نظری
فرقی نمیکند چه برایم نوشته دوست
گیرم که ناسزاست ولی دستخط اوست
آیینهوار خیره به تنهایی توام
آری! سکوت سادهترین راه گفتوگوست
این درس را ز عشق تو آموختم که گاه
راه وصال دست کشیدن ز جستوجوست
هرکس به قدر وسع خریدار یوسف است
سرمایه شکستهدلان چیست؟ آرزوست
بیچاره ما که گرچه عزیزیم نزد خلق
چیزی که پیش دوست نداریم آبروست
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
بردار دل از شیشهی رازی که شکستهاست
از آینهء چشم نوازی که شکسته است
جز آه نمیآید از این قلب پر از درد
اينقدر مزن چنگ به سازی که شکستهاست
چون برکهی یخ بسته پر از حسرتم ای ماه!
دل بی تو چه شبهای درازی که شکستهاست
این توبه که در لحظه پشیمانم از آن را
دیگر به شکستن چه نیازی که شکستهاست
تردید سزاوار دل عاشق من نیست
ای دوست مکن شک به نمازی که شکستهاست
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
من که در تُنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم...؟
دل پُرازشوق رهاییست ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم...
چیستم؟! خاطره ی زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخنها دارم...
با دلت حسرت هم صحبتیام هست، ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟
چیزی از عمر نمانده است، ولی میخواهم
خانهای را که فروریخته بر پا دارم
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
بیگانه ماندی و نشدی آشنا تو هم
بیچاره من! اگر نشناسی مرا تو هم
دیدی بهای عشق به جز خون دل نبود
آخر شدی شهید در این کربلا تو هم
آیینهای مکدّرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من، ای بیوفا تو هم
چندی است از تو غافلم ای زندگی ببخش
چنگی نمیزنی به دل این روزها تو هم
ای زخم کهنهای که دهان باز کردهای
چون دیگران بخند به غمهای ما تو هم
تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد
چشمانتظار باش در این ماجرا تو هم
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
چه جای شِکوه اگر زخم آتشین خوردم
که هر چه بود ز مارِ در آستین خوردم
فقط به خیزش فواره ها نظر کردم
فرود آب ندیدم! فریب از این خوردم
مرا نه دشمن شیطانی ام به خاک افکند
که تیر وسوسه از یارِ در کمین خوردم
ز من مخواه کنون با یقین کنم توبه
من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم!
قفس گشودی ام و «اختیار» بخشیدی
همین که از قفست پر زدم، زمین خوردم
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
نه دلآزرده، نه دلتنگ، نه دلسوختهام
یعنی از عمر گران هیچ نیندوختهام!
پاسخ سادۀ من سختتر از پرسش توست
عشق درسیست که من نیز نیاموختهام!
روسیاهِ محکِ عشق شدن نزدیک است
سکۀ «قلب» زیانیست که نفروختهام
برکهای گفت به خود: «ماه به من خیره شدهست»
ماه خندید که من چشم به «خود» دوختهام!
شدهام ابر که با گریه فروبنشانم
آتش صاعقهای را که خود افروختهام
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
نه دلآزرده، نه دلتنگ، نه دلسوختهام
یعنی از عمر گران هیچ نیندوختهام!
پاسخ سادۀ من سختتر از پرسش توست
عشق درسیست که من نیز نیاموختهام!
روسیاهِ محکِ عشق شدن نزدیک است
سکۀ «قلب» زیانیست که نفروختهام
برکهای گفت به خود: «ماه به من خیره شدهست»
ماه خندید که من چشم به «خود» دوختهام!
شدهام ابر که با گریه فروبنشانم
آتش صاعقهای را که خود افروختهام
#فاضل_نظری
یا از لهیب مکر حسودان به دور باش
یا مثل من بسوز و بساز و صبور باش
اهل نظر تواضع بیجا نمیکنند
در چشم اهل کبر سراپا غرور باش
بیاعتنا به سنگ زدنها در این مسیر
همچون قطار در تب و تاب عبور باش
روشن نمیشود به چراغی جهان، ولی
یادآور حقیقت پیدای نور باش
این خانه جای زندگی جاودانه نیست
آمادۀ شکستن تُنگ بلور باش
#فاضل_نظری
از سایهٔ سنگین تو من کمترم آیا؟!
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق! مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
گفتی بگو راز خزانها را به آنها
پایان تلخ داستان ها را به آنها
گل ها نمی دانند اما می رسانم
پیغام رنج باغبان ها را به آنها
ای کاش هرگز بادبادک ها نفهمند
بسته است دستی ریسمان ها را به آنها
برفی که روی بام های شهر بارید
وا کرد پای نردبان ها را به آنها
یا در قفس آتش بزن پروانه ها را
یا بازگردان آسمان ها را به آنها
چون دوستانم دشمنند و دشمنان دوست
وامينهم بعد از تو «آنها» را به «آنها»
#فاضل_نظری
ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن
آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن
دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن
راز من است غنچه ی لب های سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن
دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را روبه رو مکن
#فاضل_نظری
من تو را از آرزوهایت جدا کردم، ببخش
من به اسم لطف در حقت جفا کردم ببخش
با گمان عشق دل بستم به مهر این و آن
با تو و تنهاییات ای دل چهها کردم ببخش
من فقط یک بار بخت زندگانی داشتم
در مسیر آزمودن گر خطا کردم ببخش
کودکی بودم که مسحور از تماشا میدوید
گاه اگر در راه دستت را رها کردم ببخش
داستان خضر و موسی بحث عشق و عقل بود
چون نفهمیدم، چرا چون و چرا کردم! ببخش
تا گشودم پیلهام را آتشت را یافتم
سوختم ای شمع و جشنت را عزا کردم ببخش
از کنارم رد شدی، رفتی و فهمیدم تویی
آه قدری دیر نامت را صدا کردم ببخش
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
به فکر هیچ کسی جز خودت مباش ای دل
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan