هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق
قایقی در طلبِ موج به دریا زد و رفت
باید از مرگ نترسید ، اگر باید عشق ...
👤 #فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
چو آه در تن بیروح نی دمیده شدم
سکوت بودم و با یک نفس شنیده شدم
شبیه سایه، عدم بود هستیام اما
به هر طرف نظر انداخت نور، دیده شدم
همین که چشمۀ عشق تو در دلم جوشید
ز کوه صبر به دشت جنون کشیده شدم
تو سیب سرخی و من برگ سبز، خوشحالم
که در کنار تو بودم که با تو چیده شدم
قسم به آه که فاضل ندارد از خود هیچ
من از اضافۀ خاک تو آفریده شدم
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
قلندرها و درویشان و حقگویان و عیّاران!
من از راهی خبر دارم که ذکرش قلهوالله است
ندارم آرزویی جز «مقام» عشق ورزیدن
که از دل آخرین حبّی که بیرون میشود، جاه است
خدایا عشق ما را میکشد یا زنده میسازد
هوای وصل، هردم چون نفس، جانبخش و جانکاه است
سکوتی سایه افکنده است همچون ابر بر صحرا
شب آرام است و نخلستان پر از تنهایی ماه است
کسی با چاه راز رنج خود را باز میگوید
چه تسبیحیست این؟! آه است، این آه است، این آه است
نمیخوانم خدایش گرچه از اوصاف او پیداست
که هم بر عیب ستّار است، هم بر غیب آگاه است
به سویش بس که مردم چون گدا دست طلب دارند
جوانمردان بسیاری گمان دارند او شاه است
به «سلطان جهان»، «شاه عرب» گفتند و عیبی نیست
به هر تقدیر دست لفظ، از توصیف کوتاه است
✍ #فاضل_نظری
📗 #کتاب
📜 #صراط_المستقیم
🇮🇷@sabzpoushan
تواضع بیجا
اهل نظر، تواضع بیجا نمیکنند
در چشم اهل کبر، سراپا غرور باش
بیاعتنا به سنگ زدنها در این مسیر
همچون قطار، در تب و تاب عبور باش
اکنون، نظری، ص ۶۱.
#تواضع
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودم
چون سایه عدم بود سراپای وجودم
بر غیرت من عیب مگیر ای همه خوبی
وقتی که به اندازهٔ حسن تو حسودم
تقدير من از بند تو آزاد شدن نیست
دیدی که گشودی در و من پر نگشودم
من «نغمه نی» بودم و چون «مويهٔ عشاق»
با آه درآمیخته شد، بود و نبودم
یک عمر برای تو غزل گفتم و افسوس
شعری که سزاوار تو باشد نسرودم
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
گر عقل پشت حرف دل، اما نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت
از خیرِ هست و نیستِ دنیا به شوق دوست
می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت
اینقدر اگر معطلِ پرسش نمی شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت
دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمیگذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمیگذاشت
گر عقل در جدال جنون ، مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمیگذاشت
ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت
ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق ، سر به سر ما نمی گذاشت
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
دلواپسم که بر لبت امروز نام کیست
گوشَت به نغمهی که و چشمت به جام کیست
تصویر شاهبیت درخشان چشم تو
ای عشق! مطلع غزل ناتمام کیست
گودال آب و عکس تو ای ماه! ای دریغ!
زیبایی حلال تو امشب حرام کیست
من بوی گل شنیدهام از باد هرزهگرد
جز من شمیم پیرهنت در مشام کیست
من آه، من ملال، من افسوس، من دریغ
از دیگران بپرس که دنیا به کام کیست
#فاضل_نظری
ای دل صبور باش که غمهای ما از اوست
گر دوست اوست هرچه به ما میرسد نکوست
خاموشم و قنوت من آیینهٔ غم است
غم در زبان عشق، الفبای گفتگوست
ما را که از حجاب ظواهر گذشتهایم
دل، مسجد است و عشق، نماز است و غم وضوست
با من دم از عذاب قیامت مزن که من
از عدل دوست هم بگریزم به فضل دوست
بفروش جان عاریتی را به صاحبش
گر دوست مشتریست چنین سودم آرزوست
خود گفته است از همه نزدیکتر به ماست
بیچاره عاقلی که سرش گرم جستجوست
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرسبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟!
افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟!
من شور و شر موج و تو سرسختی ساحل...
روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟!
هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی
مغرور ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی
تنهایی و رسوایی، بی مهری و آزار
ایعشق ببین من چه کشیدم،تو چه کردی!
تقدیم به اونایی که خیلی از خودشون مایه گذاشتن ولی جوابی نشنیدن...
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
دلواپسم که بر لبت امروز نام کیست
گوشَت به نغمهی که و چشمت به جام کیست
تصویر شاهبیت درخشان چشم تو
ای عشق! مطلع غزل ناتمام کیست
گودال آب و عکس تو ای ماه! ای دریغ!
زیبایی حلال تو امشب حرام کیست
من بوی گل شنیدهام از باد هرزهگرد
جز من شمیم پیرهنت در مشام کیست
من آه، من ملال، من افسوس، من دریغ
از دیگران بپرس که دنیا به کام کیست
#فاضل_نظری
#وجود
🇮🇷@sabzpoushan
من با تو به چشم آمدمو هیچ نبودم
چون سایه عدم بود سراپایِ وجودم
بر غیرت من عیب مگیر ای همه خوبی
وقتی که به اندازهی حُسن تو حسودم
تقدیر من از بند تو آزاد شدن نیست
دیدی که گشودی در و من پر نگشودم
من نغمهی نی بودمو چون مویهی عشاق
با آه درآمیخته شد، بود و نبودم
یک عمر برای تو غزل گفتمو افسوس
شعری که سزاوار تو باشد نسرودم .. ؛
#فاضل_نظری ✍🏻
🇮🇷@sabzpoushan
تو هم شادابیام را دیدی و هرگز نفهمیدی
که چون نیلوفری گل کردهام در برکهای از خون...
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
اگرچه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینمت که غریبانه اشک میریزی!
هنوز غصۀ خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غمانگیزی
خزان کجا، تو کجا؟ تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخهها بیاویزی
درخت، فصل خزان هم درخت میماند
تو «پیشفصل» بهاری، نه اینکه پاییزی
تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
خدا دلش نمیآمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی
#فاضل_نظری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
:
مپرس شادی من حاصل از كدام غم است
كه پشت پرده عالم هزار زیر و بم است
زیان اگر همه سود آدم از دنیا ست
جدال خلق چرا بر سر زیاد و كم است
اگر به ملك رسیدی جفا مكن به كسی
كه آنچه كاخ تو را خاك می كند ستم است
خبر نداشتن از حال من بهانه تو ست
بهانه همه ظالمان شبیه هم است
كسی بدون تو باور نكرده است مرا
كه با تو نسبت من چون دروغ با قسم است
تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست
وگرنه فاصله ما هنوز یك قدم است
- #فاضل_نظری📚
🇮🇷@sabzpoushan
شرارهء غم عشق آتشافکن است هنوز
بیا که آتش مهر تو روشن است هنوز
شکایت از تو ندارم، ولی بیا و ببین
چه زخمهای عمیقی که بر تن است هنوز
درختیام که بر آن حک شدهست نام کسی
غمت مباد که یاد تو با من است هنوز
اگر تو صخرهای و سنگدل، من آن موجم
که هر نفس هوسش با تو بودن است هنوز
دلم به یاد تو همصحبت رقیبان است
وگرنه با همه غیر از تو دشمن است هنوز
#فاضل_نظری
#اکنون
#دربارههنوز
تا ذره ای ز درد خودم را نشان دهم
بگذار در جدا شدن از یار جان دهم
همچون نسیم می گذرد تا به رفتنش
چون بوته زار دست برایش تکان دهم
دل بُرده از من آنکه ز من دل بریده است
دیگر در این قمار نباید زیان دهم
یعقوب صبر داشت و دوری کشیده بود
چون نیستم صبور چرا امتحان دهم
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم
#فاضل_نظری
اکنون که میل دوست به با من نشستن است
تقدیر من چو گرد به دامن نشستن است
شوق فناست یا عطش وصل؟! هرچه هست
چون آب، بر حرارت آهن نشستن است
من سر بلند غیرت خویشم در این مصاف
تیغ رقیب لایق بر تن نشستن است
طوفان اگر فرو بنشیند عجیب نیست
پایان بی دلیل دویدن، نشستن است
در راه عشق، تکیه به تدبیر عقل خویش
با چتر زیر سایهی بهمن نشستن است
#فاضل_نظری
#آنها
#چتر
اما کم و بسیار! چه یک بار چه صد بار
تسبیح تو ای شیخ رسیده ست به تکرار
سنگی سر خود را به سر سنگ دگر زد
صد مرتبه بردار سر از سجده و بگذار
از فلسفه تا سفسطه یک عمر دویدم
آخر نه به اقرار رسیدم نه به انکار
در وقت قنوتم به کف آیینه گرفتم
جز رنگ ریا هیچ نمانده است به رخسار
تنهایی خود را به چهار آینه دیدم
بیزارم، بیزارم، بیزارم، بیزار
ای عشق مگر پاسخ این فال توباشی
مشت همه را باز کن، ای کاشف اسرار
#فاضل_نظری
گر عقل، پشت حرف دل....mp3
2.24M
گر عقل ، پشت حرف دل ، "اما "نمی گذاشت
"تردید "، پا به خلوت دنیا نمی گذاشت
از خیر "هست و نیست دنیا" به شوق دوست
می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت
اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت
دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت
گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت
ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت
ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت..
#فاضل_نظری
#ندای_باران
535.4K
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــ❁ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
برای آرزوهای محال خویش میگریم
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش میگریم
شب دل کندنت میپرسم آیا بازمیگردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوأل خویش میگریم
نمیدانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم
اگر جنگیده بودم، دستِکم حسرت نمیخوردم
ولی من بر شکست بیجدال خویش میگریم
به گردم حلقه میبندند یاران و نمیدانند
که من چون شمع هرشب بر زوال "خویش" میگریم
نمیگریم برای عمر از کف رفتهام، اما
به حال آرزوهای محال خویش میگریم
#فاضل_نظری
🇮🇷@sabzpoushan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبر نداشتن از حال من بهانه توست...
⚘️ #فاضل_نظری ⚘️
🇮🇷@sabzpoushan
https://eitaa.com/fazelenazari
چشم مرا دید و دل سپرد به فالم
دست مرا خواند و گریه کرد به حالم
روز ازل هم گریست آن ملک مست
نامه تقدیر را که بست به بالم
مثل اناری که از درخت بیفتد
در تب و تاب رسیدن به کمالم
هررگ من رد یک ترک شده بر تن
منتظر یک اشاره است سفالم
هرکه جگرگوشه داشت خون به جگر شد
در جگرم آتش است! از که بنالم؟!
#فاضل_نظری
📚 از کتاب #اقلیت
🇮🇷@sabzpoushan
اگرچه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینمت که غریبانه اشک میریزی!
هنوز غصۀ خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غمانگیزی
خزان کجا، تو کجا؟ تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخهها بیاویزی
درخت، فصل خزان هم درخت میماند
تو «پیشفصل» بهاری، نه اینکه پاییزی
تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
خدا دلش نمیآمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی
#فاضل_نظری