مثلاً وقت اذان باشد و من پشت سرت
تو امام دل من باشی و من همسفرت
چادر گل گلیام را بتکانم لب حوض
وای ، یک عالمه شمشاد بریزد به برت
پر از آئینه و کاشی بشود حوض جنون
مثل فیروزه که در دست قنوت سحرت
لب هر پنجرهای شانه به سر بنشیند
به تماشای پریشانی موهای سرت
بر لب پنجرهها قطرهی باران بزند
به تماشای شب شرجی چشمان ترت
بال در بال ملائک بزنی تا ملکوت
پر جبریل بنازد به تماشای پرت
شرفالشمس دلت نور به خورشید دهد
شاه مقصود بپاشند لبان شکرت
قصهی عاشق و معشوق قشنگ است ولی
تو امام دل من باشی و من همسفرت
#علی_اکبری
🇮🇷@sabzpoushan