┄┅═◈🌺◈═┅┄
📗برشی از ڪتاب علی از زبان علی
✍: محمد محمدیان
⬅بخش اول
#شـب_ضربـت_خـوردن
🔸آن شب که سحرگاهانش ضربت
خوردم در منزل دخترم ام کلثوم بودم.
برای نماز شب به مسجد نرفتم.
دخترم پرسید چرا امشب استراحت
نمی کنید؟ گفتم: اگر سپیده صبح
بدمد من کشته خواهم شد.
🔸هنگام اذان صبح از اتاق بیرون آمدم.
در بیرون خانه مرغابی ها 🦆اطرافم
را گرفتند و سروصدا کردند اهل منزل
سعی کردند آن ها را دور کنند به
آنان گفتم که با آن ها کاری نداشته
باشید آنان نوحه خوانی و مرثیه سرایی
را شروع کرده اند.
🔸وقتی خواستم در خانه را باز کنم
لباسم به میخ در گیر کرد و کمر بندم
پاره شد آن را محکم بستم و این ابیات
را تکرار کردم.
🔸کمربند خود را برای مرگ محکم ببند/
که مرگ را ملاقات خواهی کرد/
وقتی مرگ به وادی تو رسد/
بی تابی نکن/
کسانی را می شناسم که از مال دنیا
بهره ای ندارند و تهی دستند اما با
دلاوری شتابان به سوی مرگ قدم
بر می دارنند. و مرگ را بر زندگی
آمیخته با شر ترجیح می دهند.
🔸وارد مسجد شدم و ندا سر دادم
ای مردم برای نماز برخیزید...
#ابن_مجلم را دیدم که در میان
جمعیت خود را به خواب زده بود
او را صدا کردم برخیز برای نماز.
🔸در محراب قرار گرفتم و نماز را
شروع کردم. ابن مجلم فریاد زد
#یا_علی حکم به خدا اختصاص دارد
نه به تو نه به اصحاب تو، سپس
ضربت را بر سرم وارد کرد.
🔸 ابتدا گفتم مراقب باشید این مرد
از دست شما فرار نکند
فرزندم حسن سرم را به دامن گرفت
او را دلداری دادم، به
#خدا_سوگند
#رستگار شدم پدر تو از امروز به بعد
دیگر ناراحتی نخواهد دید.
┄┅═◈══◈═┅┄
◈
@sad_dar_sad_ziba ◈
┄┅═◈══◈═┅┄