🔹💠🔹 پسرم درسش خوب نبود؛ تو مدرسه اذیتش می‌کردند. لاغر بود و عُرضه ی هیچ ورزشی هم نداشت. من و زنم از این که این بچه این قدر بی‌عرضه است خجالت زده بودیم. گفتیم ازت حمایت می کنیم. تو می تونی. کلاس ورزش ثبت نامش کردیم. بچه همه‌ش تو ورزش سوتی می داد. بقیه مسخره ش می‌کردند. ولی ما باز هم بهش می‌گفتیم به تو باور داریم تو می‌تونی. ازش هر جور می تونستیم حمایت می‌کردیم که موفق بشه اما هیچی به هیچی. اون سالها به شرکت ها خدمات مشاوره ی مدیریت می دادم و روی این موضوع کار می کردم که در شرکت هایی که مدیران از کوتاهی کارمندان شاکی هستند، مشکل اصلی کارمندان نیستند، مشکل اصلی خود مدیر هست. چون مدیر واقعا کارمندهاش را قبول نداره. برای همین به خاطر این نگاهش، با وجود همه ی تلاشی که می‌کنه و ظاهری تشویقشون می‌کنه اما در باطن کلا قبولشون نداره، برای همین کارمندها همیشه بهش وابسته هستند و به جایی نمی‌رسند. یک باره به شک افتادم نکنه در مورد پسرم هم مشکل، خود بچه نیست و مشکل از منه. در خودم کنکاش کردم و دیدم آره، بر خلاف ظاهری که به بچه می‌گم تو می تونی و من از تو حمایت می کنم در باطن احساس می کنم ناتوانه. اصلا برای همین حمایتش می‌کنم. در باطن و نهان وجودم باورش ندارم. به زنم این دریافتم را گفتم. اون هم خوب که درمورد خودش عمیق شد دید واقعا بچه رو قبول نداره و برای خود بچه و توانش احترامی قایل نیست. این جا بود که فهمیدیم اون که که احتیاج به تغییر داره ما هستیم نه بچه. بعد فهمیدیم ما می خواهیم بچه موفق باشه تا پُزش رو بدیم چون بخشی از دارایی ما است، ناتوانی از ما است که بار خواسته ی خودمون و انتظاری که فکر می کنیم جامعه و اطرافیانمون از بچه های ما دارند به دوش اون ها گذاشتیم. ناتوانی از بچه نیست که شبیه خواسته ی ما نیست سعی کردیم تغییر کنیم. این جا بود که وقت گذاشتیم خود بچه را بشناسیم. چیزی براش نخوایم ببینیم خودش چی می خواد و تازه از این جا بود که بچه مون را پذیرفتیم و از این جا به بعد تازه شناختیمش و هر چی بیشتر خودش را شناختیم و باهاش آشنا شدیم بیشتر ازش خوشمون اومد. تازه پذیرای خود واقعیش شدیم. بچه تازه از این جا به بعد حمایت ما را حس کرد و پیشرفت کرد و زندگی موفق و خوبی داره. 📒 بُنمایه (منبع): کتاب «هفت عادت مردمان موثر» 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄