┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ شبی امیر المؤمنین امام علی (درود خدا بر او)، از مسجد کوفه خارج شد و به سوی خانه می‌رفت و جناب کمیل نیز با آن حضرت همراه بود. در راه به درِ‌ خانه‌ای رسیدند که صدای تلاوت قرآن از آن‌جا به گوش می‌رسید و صاحب‌‌ آن خانه، بخشی از آیه ی ۹ سوره ی مبارکه ی «زمر» را با سوز و گداز مخصوصی می‌خواند: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» «آیا کسی که شب را به اطاعت خدا به سجود و قیام پرداخته و از عذاب آخرت، ترسان و به رحمت الهی امیدوار باشد - با کسی که شب و روز به کفر و عصیان مشغول است یکسان خواهد بود؟» نوای دل‌نواز و آهنگ حزین آن شخصِ ناشناس، چنان بود که کمیل را سخت تحت تأثیر قرار داد و مجذوب خود ساخت به طوری که دلداده و فریفته آن شخص شد، اما چیزی نگفت و از این نشاط و جذبه باطنی خود، سخنی به میان نیاورد. حضرت امیرالمؤمنین، با علم خدادادی و بینش آسمانی، درک کرد که قلب کمیل دلباخته آن شخص شده است، سپس فرمود: «ای کمیل، نغمه و نوای مناجات این مرد، تو را فریب ندهد، چه او از دوزخیان است و من به همین زودی‌ها از حقیقت این موضوع برای تو پرده برمی‌دارم.» کمیل از این مکاشفه و آگاهی و این که حضرت امیرالمؤمنین آن قاری پرسوز و گداز را اهل دوزخ خواند، سخت شگفت زده شد. این داستان گذشت تا غائله ی خوارج پیش آمد. آنها که قرآن را به دقت و مطابق ضبط الفاظ و عبارات، بدون کم و زیاد‌ حفظ کرده بودند، در برابر امام خود ایستادند و مبارزه کردند و امام علی هم به اجبار با آنها جنگید. در همین وقایع بود که امام، در میدان، ایستاده و شمشیر خونین در دست داشت و قطره قطره خون از آن می‌چکید و سرهای آن تبهکاران، حلقه‌وار روی زمین قرار داده شده و کمیل روبه روی امام ایستاده بود. حضرت امیرالمؤمنین با سر شمشیر خود، به سری از آن سرها اشاره کرد و فرمودند: «أمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ». اشاره به این که کمیل، یادت هست شبی که با من بودی و صدای تلاوت قرآن از خانه‌ای بلند بود و صاحبخانه، این آیه را می‌خواند؟ اینک این همان شخص است که در آن وقت شب، با آن حال و شور، این آیه را قرائت می‌کرد و تو را مجذوب خود ساخته بود. 🌱 ༻‌🌹 @sad_dar_sad_ziba 🌹༺ ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ .