🔴گاو آوردن: یک مثل قدیمی است. و این مثل کنایت از بىنهایت چست و چابک بودن شخص است در دزدى. انقروی داستانی را دراین رابطه مىآورد ، خلاصه آن اینکه: دو دزد بر سر استادى خود سخن مىگفتند و دزدى با سابقه را حَکَم کردند. او گفت دزد ماهر کسى است که گاوى را به کسى بفروشد و هم در آن روز آن را بدزدد. یکى از دزدان گاوى را به زارعى فروخت و چون زارع آن گاو را با گاو دیگر به گاو آهن بست دزد با رفیقش به مزرعه رفت و او را گفت تو همین جا بنشین و بگو چه عجب چه عجب. مرد چنین کرد. چون زارع نزد او رفت تا بپرسد موجب عجب چیست؟ دزد رفت و گاو را برد. از آن سو زارع نزد مرد رفت و سبب عجب گفتن پرسید. گفت از آن که تو یک گاو به گاو آهن بستهاى. مرد کشاورز چون نگریست و گاو را ندید او نیز به عجب گفتن ایستاد.
به حکم آوردن: به دادگاه براى محاکمه آوردن.
پژمرده: نژند بىچیز.
مُرده: کنایت از بىچیزى، از آن جهت که مفلس همچون مرده است.
شِعار: آن چه در زیر لباس پوشند، زیر پوش.
دِثار: آن چه روى لباس پوشند. (ظاهرش نژند است ولى چنان نیست که مىنمایاند).
شاخ شاخ: ریش ریش، پاره پاره.
👈شتر فردى را که هیزم فروش بود آوردند.
او فریاد کرد که من شتر خود را نمىدهم حتى پول کمى هم بمأمور این کار داد.
ولى فریاد او فایده نبخشید و شترش را از صبح تا شب بردند.
و آن شخص بر شتر سوار شده صاحب شتر هم از دنبال او براه افتاد.
محله بمحله و کوچه بکوچه او را گردش دادند تا همه اهل شهر بشناسند.
در جلو هر حمام و هر بازارچه مردم بچهره او نگاه کردند که بشناسند.
ده نفر جارچى بزبانهاى مختلف کردى و ترکى و فارسى و عربى و غیره جار کشیدند.
که این شخص مفلس است و هیچ چیز ندارد کسى باو قرض ندهد.
این در ظاهر و باطن هیچ ندارد آدم قلب و دغل و حقه بازى است.
با او طرف معامله نشوید وقتى او را ببینید در کیسه خود را محکم ببندید.
اگر این مرد را براى محاکمه و داد خواهى بیاورید من بزندان نخواهم فرستاد.
او خوش صحبت و خوش دهن است ولى براى مال مردم گلویش خیلى فراخ است لباس ظاهریش نو و لباس زیرش پاره پاره است.
اگر لباس نو مىپوشد عاریه است و براى فریب مردم پوشیده است.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_18
قسمت 3
🙏کانال انس با
#صحیفه_سجادیه
🆔
@sahife2