🔻جلوی زبانت را بگیر
🔹چشمان به گود افتاده اش را به صفحه نمایش دوخته بود. تمام تلاشش را می کرد که در کارش تمرکز داشته باشد اما مگر می شد. از وقتی دوست عزیزتر از جانش را در آن جای کذایی دیده بود، خواب به چشمش نیامده بود. مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا این فکر و صحنه ای که دیده را نمی تواند از جلوی چشمانش دور کند.
🔸در باز شد. سوز صبحگاهی به پایش خورد. ناخودآگاه سرش را به سمت در چرخاند. دوست عزیزتر از جانش بود. روی صندلی جا به جا شد. خود را مشغول نشان داد. پیمان، به تک تک همکارانش سلام کرد و دست داد. مثل همیشه، به اتاقک پشتی رفت و با دو لیوان چای، برگشت. مثل همیشه، یک لیوان را روبروی مسعود گذاشت و بفرما زد و احوال پرسی کرد و لیوان دیگر را روی میزکارش گذاشت. صندلی چرخان را جلو کشید و نشست. مسعود اما مثل همیشه نبود. تشکر کرد اما خیلی رسمی و ساده. سلام کرده بود اما خیلی آهسته و ساده. جواب احوالپرسی اش را با یک "خوبم" داده بود و حالا هم که نگاهش را مدام، از پیمان می دزدید.
🔹بعد از چند ساعت، پیمان از جا بلند شد. چایی دیگری آورد و در گوش مسعود گفت: حق داری. هر چی می خوای بگو... مسعود اما حتی به او نگاه هم نکرد. آن نگاه شماتت بارش را از صبح، به صفحه نمایش قفل کرده بود تا یک وقت، به اشتباه، سر کج نکند و برق چشمانش، پیمان را نابود نکند. دست از تایپ کردن کشید. همان طور که پایان نامه در حال تایپ را نشانه گذاری می کرد ، گفت: حرفی ندارم، می ترسم سر خودم بیاید. بگذریم و بابت چای، تشکر کرد.
🌺الإمامُ الصّادقُ عليه السلام:مَن عَيَّرَ مُؤمِنا بِذَنبٍ لَم يَمُت حَتّى يَركَبَهُ .
☘️امام صادق عليه السلام: هر كس مؤمنى را براى گناهى سرزنش كند، نميرد تا خودش آن گناه را مرتكب شود.
📚 الكافي : 2 / 356 / 3 .
@salamfereshte
#داستانک
#تولیدی
#حدیث