💌
#قسمت_پنجم
💌 از پاریس تا مرصاد
💌
#وصیتنامه
🌹 «همه من را حلال کنید. من 17 روز قضای روزه دارم و مدرسه از من 2250 تومان میخواهد. هر چه در اتاق من است، برای طلاب الجزای ری و تونسی است (بالاشتراک)...» از مهدی جوشن می پرسم: این همه شباهت از کجا میآید؟ در جواب می گوید: «کمال در زمینه تقوا و تزکیه نفس خیلی روی خودش کار می کرد. از دوستانش شنیده بودم اهل نماز شب هم هست. با اینکه شهریه مختصری از مدرسه می گرفت، اما هزینه هایش را کم می کرد تا بتواند به دیگران کمک کند. حضور در جبهه هم رشد معنوی او را کامل تر کرد چون جبهه که فقط جنگیدن نبود. یک دانشگاه به تمام معنا بود برای مبارزه با نفس. بازیگران جنگ های امروز معتقدند 95 درصد سرنوشت جنگ را تجهیزات تعیین می کند. همین نیروهایی آمریکایی را ببینید؛ هر کجا که حضور پیدا می کنند، ژستشان این است که چون تجهیزات شان کامل است، پس پیروز می شوند. اما اعتقاد ما این بوده است که درصد کمی از سرنوشت جنگ، وابسته به تجهیزات است. در دفاع مقدس هم آن قدرتی که نشأت گرفته از ایمان، تقوا و روحیه رزمندگان بود، جبهه ها را نگه داشت وگرنه ما که تجهیزاتی نداشتیم. حتی نیروهای مان تغذیه درستی هم نداشتند و گاه با ناچیزترین مواد غذایی تا چند روز مقاومت می کردند. خب، کمال هم در چند نوبتی که در جبهه ها شرکت کرد، در کنار این رزمنده ها نفس کشید و این روحیه ها را دید. وارستگی و تقوای او به جای خودش اما از حال و هوای جبهه ها هم حسابی تأثیر گرفته بود. بنابراین، نوشتن چنین وصیت نامه ای توسط او عجیب نیست.»
✅جنگ تمام شد و ما باختیم رفیق!
🌷گرچه کمال با اصرار و پیگیری های خستگی ناپذی ری که داشت، توانست در چند عملیات شرکت کند اما به توصیه مسئولان مدرسه، هیچ وقت به او اجازه حضور در خط مقدم را ندادند. اینطور بود که پذیرش قطنامه 598 و پایان جنگ، برای او مساوی بود با یک اندوه بزرگ. نویسنده کتاب شهید کمال کورسل در این باره می گوید: «یکی از کارکنان مدرسه حجتیه تعریف می کرد: بعد از انتشار پیام امام خمینی (ره) به مناسبت پذیرش قطعنامه، کمال تا مدتی ناراحت و گرفته بود. علت ناراحتی اش را که پرسیدم، گفت: در این فکر هستم که باخت خیلی بزرگی در زندگی ام متحمل شدم. گفتم: از چی حرف می زنی؟ گفت: امام خمینی (ره) فرمود ما مثل امام حسین (ع) در این جنگ وارد شدیم و مثل ایشان هم از این جنگ بیرون می آییم. الان امام حسین (ع) یعنی امام خمینی (ره).
🌷 مثل امام حسین بیرون آمدیم، یعنی همان که فرمود: جام زهر را نوشیدم. اما ما باخته ایم که مثل اصحاب امام حسین (ع) نبودیم...»
🌷💞 کمال، مرصاد و رستگاری در وقت اضافه
هیچ کس اما خبر نداشت خدا صدای جامانده هایی مثل کمال را شنیده و قافله شهدا را نگه داشته تا آنها هم از راه برسند. عملیات مرصاد، همان پنجره ای بود که در وقت اضافه رو به بهشت باز شد و کمال ها را به آرزویشان رساند. محمد صادق حسینیمقدم از قول یکی از طلاب مدرسه حجتیه می گوید: «اولین روزهایی که منافقین وارد خاک ایران شده بودند، به اتفاق کمال در منزل یکی از دوستان دعوت بودیم. یکی از بچه ها از کمال پرسید: جبهه نمی روی؟ کمال با تعجب گفت: الان که دیگر خبری نیست! دوستمان گفت: کجای کاری؟ منافقین به نزدیکی اسلام آباد رسیده اند... کمال تا این جمله را شنید، بلافاصله به مدرسه برگشت.»
🌷🍃🌷
از اینجای قصه به بعد را حسینی بر اساس روایت های هم رزمان شهید کمال در لشکر بدر و گردان «صدر» پی می گیرد: «سر بزنگاه خودش را رساند. چند اتوبوس برای اعزام نیروها کنار پل حجتیه مستقر شده بود. کمال سراغ یکی از راننده ها رفت و با اصرار درخواست کرد منتظر بماند تا او برگردد. بعد به سمت مدرسه دوید و چند دقیقه بعد با ساک دستی اش برگشت. با همان اتوبوس ها تا کرمانشاه رفتیم. صبح فردا بالگردی آمد تا تعدادی از نیروها را به منطقه پشت منافقین در نزدیکی تنگه مرصاد منتقل کند. خیلی ها از جمله کمال داوطلب شدند. اما با رفتن کمال مخالفت شد. در آخرین لحظه سوار شدن نیروها، کمال و چند نفر دیگر خودشان را به بالگرد رساندند. می خواستند مانع سوار شدن شان شوند که شهید صیاد شیرازی که با آن بالگرد آمده بود، ضمانت شان را کرد و گفت :
مانعی ندارد
بگذارید بیاید
✅ قسمت پایانی را در پیام بعد بخوانید
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی #مهدوی_ارفع #ایستگاه_نهج_البلاغه
╔═🍃🕊🍃════╗
@Estgahnahjolbalaghe
╚════🍃🕊🍃═