💥 با آن همه کار دم افطار دیگر نا نداشتیم،😓 حسین تازه میرفت صف نانوایی تا سنگک گرم بگیره☺️ بهش میگفتم:ای بابا حسین چه حالی داری تو😑 با لبخند میگفت:تو چرا بی حالی رفیق!! ؟ ❤️🕊