"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت بیست و هشتم : 💠مسافرت موفقیت آمیز (دیدار در کشتی) : ناگهان استاد عراقى لبخندى زد و به من گفت كه او شيعه است. از شنيدن اين خبر، سراسيمه شدم و با بى اعتنائى به او گفتم: اگر مى دانستم شيعه اى، هرگز با تو صحبت نمى كردم! گفت: چرا؟ گفتم: براى اينكه شما مسلمان نيستيد زيرا على بن ابى طالب را مى پرستيد و خوبان و ميانه روهاى شما كه خدا را مى پرستند، رسالت و پيامبرى حضرت محمد «ص» را قبول ندارند و جبرئيل را ناسزا مى گويند و معتقدند كه او به امانت الهى، خيانت ورزيد و به جاى اينكه رسالت الهى را به على برساند به محمد رساند! و همين طور سلسله وار به اين حرفها ادامه دادم، درحالى كه دوستم گاهى تبسّم مى كرد و گاهى هم «لا حول و لا قوة الاّ باللّه» مى گفت. و پس از اينكه سخنانم تمام شد دوباره از من پرسيد: شما معلّم هستيد و شاگردان را درس مى دهيد؟ گفتم: آرى. گفت: اگر معلّمان چنين طرز تفكرى دارند، عامۀ مردم كه از فرهنگ تهى مى باشند، هرگز مورد ملامت نبايد قرار بگيرند. گفتم: قصدت چيست؟ گفت: معذرت مى خواهم. شما اين ادعاهاى دروغين را از كجا آورده ايد؟ گفتم: از كتابهاى تاريخ و از آنچه نزد تمام مردم، مشهور و معروف است. گفت: مردم را به خودشان واگذار. ولى بگو در چه كتاب تاريخى، اين مطالب را خوانده اى؟ من هم شروع كردم نام كتابهاى زيادى را بردن، مانند كتاب «فجر الاسلام» و كتاب «ضحى الاسلام» و كتاب «ظهر الاسلام» نوشته احمد امين و دیگر کتاب ها. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─