"قرعه ی بی نوبت "
پدرم !کله ی صبح است ! برو داد مزن
خوانده ام من دو رکعت این همه فریاد مزن
توی ذهن تو فقط من رکعتی بگذارم
چشم جای دو رکعت تا سر شب پا کارم
من از امروز شوم معتکف مسجد و دیر
جای هفت جد و آبا شوم مظهر و خیر
می کنم روضه به پا ، سفره ی نذری هر شب
ماه روزه دم افطار کنم گریه بخوانم یا رب
هر چه گویی بپذیرم سخن و حرف شما
تا دم مرگ دعایت کنم حجله ببندم آنجا
بنشین با من درمانده و بیچاره دمی با رافت
که هزاران سخن مانده به دل چون نکبت
به خدا گل پسرت با ادب و فهمیده است
رسن زندگیش را به صد جوروجفا تابیده است
پدرم! ما همه در بند حروفیم و سخن
سخن تازه نباشد همه اش نوحه ای از عهد کهن
به خدا حق و حقیقت دم این منبر نیست
ناله و ضجه زدن در حرم و بر سر نیست
عقلمان زایل و در تنگ نشستیم و بلا
تا دم صبح بخوانیم خدایا برسان وادردا
گریه و ناله ی ما سفره برای دگری است
سفره ای پهن و آغاز اول سال قمری است
می زنی دم ز علی و پسران پس کو رحم؟
من شدم خسته از این دربدری و بی سهم
حمدلله که همه قاری قرآن شده اید
در دغل همدم فرعون و هامان شده اید
پیش خالق همگی با ادب و گردن کج
در ملا خون هم را بخورید از سر لج
ضجه از خانه ی همسایه مان است بلند
دختری کفش ندارد شده افسرده ، نژند
پدری هست خجل ،موی سرش گشته سپید
خسته از زندگی و ساحل و دریای امید
پرسشی دارم از این روح و تن خسته ی خود
تقدیر چرا بر دگری کاش برایم می شد
پدرم دین سخن بردن مال فقراست؟
با ریا ضجه زدن کار هر نوحه سراست؟
در سجل خورده به نامی و مسلمانی ما
در حقیقت نبود آیت ایمان به قبا
زیر این کهنه قبا هست هزاران شمشیر
من امیدی ندارم که شود دل تعمیر
ذکر و تسبیح و عبادت توکنی نی خدمت
گر دلی خنده کند قرعه خورد بی نوبت
✍شاعر توانمند
#آیت_الله_افشاری_سمیرم
#معرفی_هنرمندان_سمیرم
#سمیرم_آنلاین کانال خبری شهرستان 👇
@semirom_onlin