به یادت روزها را دستتنها میدویدم تا
ببینم در خیابان سایهای، آهی خریدم تا
نفس در سینه حبس و عمر اندوهم به دنیا هست،
سپس با اشکهایم ردپایت را کشیدم تا
ته یک راهرو تاریک و وحشتزاتر از مردن
بخوابم آخر قصه، به تنهایی پریدم تا
بلندای خیال با تو بودنهای تکراری
عجب آغوش پرمهریست رویایت، رسیدم تا
همان جایی که دستم را رها کردی، زمین خوردم
نشستم سالها با بیقراری لب گزیدم، تا
ببینم در خیابان سایهای، دیوانهای ، چیزی
به یادت روزها را دستتنها میدویدم تا...
#پریسا_مصلح
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky