بند چهارم: رسید قصه به اینجا! توان گفتن نیست سکوت کن دل تنگم! زمان گفتن نیست مخواه روضه بخوانم، شکسته‌تر بشوم مخواه قصه بگویم که جان گفتن نیست مپرس از عطش کودکان، که می‌میرم مخواه پاسخ آن را، زبان گفتن نیست چگونه از تو بگویم امیر بی سر من؟ میان این‌همه غوغا، امان گفتن نیست تو آفتاب زمینی اگرچه بر نیزه تو سر بلندترینی اگرچه بر نیزه @shaeranehowzavi